آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

11 ماهگی راشین

راشین کم کم از مسیرهای کوچیک شروع به راه رفتن کرد و الان تا 4 متر رو بخوبی میره. جالبه که خودش هم خیلی هیجان زده میشه و گاهی از هیجان نمیتونه ادامه بده و سریع میشینه. فعلا هم به جوراب و پاپوش عادت نداره و چون نمیتونه با اونا خوب راه بره, سریع از پاش درمیاره. راشین کلی صداهای جدید از خودش درمیاره و خیلی قشنگ رو به آدم میکنه و به زبون خودش حرف میزنه. ضمنا مامان میگه و معمولا پشت سر هم تکرار میکنه و میگه " ماما ماما", بابا رو میگه ولی رسما صداش نمیکنه , به آیلین میگه " آیی " و به محض لباس پوشوندن میگه " دد". چند روزه که دندون سومش از بالا سمت چپ اومده بیرون و الان سه تا دندون داره. کلا دندوناش به سختی درمیان و خیلی اذیت میشه. ایندفعه که یه شب مد...
19 بهمن 1397

10 ماهگی راشین

راشین جونم علاقه زیادی به موسیقی داره و وقتی که تلویزیون موزیک پخش میکنه, میره جلوی تلویزیون و پاشو میکوبه زمین و برای خودش میرقصه. هنوز هم بیشتر مواقع با موزیک راحتتر میخوابه. کنترلهای تلویزیون هم از اسباب بازیهای مورد علاقه راشین هستش و جدیدا میگیره سمت تلویزیون و دکمه هاشو میزنه. راشین گلم الان دیگه تقریبا همه چی میخوره و غذای روزانمون رو دوست داره. ولی علاقه خاصی به ماکارونی داره و خیلی با لذت میخوره. به همین خاطر معمولا شبها قبل از خواب بهش ماکارونی میدم تا بلکه سیر بشه و خوب بخوابه. ولی باز هم زیاد بیدار میشه و شیر میخوره. جالبه که خیلی دوست داره خودش غذا بخوره, بطوریکه تا یه قاشق و بشقاب پیدا میکنه, سریع قاشق رو میزنه به بشقاب و بعد...
21 دی 1397

قهر و آشتی جالب

چند وقت پیش اتفاق جالبی افتاد که دوست داشتم اینجا موندگارش کنم. قضیه از این قرار بود که آیلین کاغذ و قلم بدست گرفته بود و به کارهای من و بابا و راشین علامت تیک و ضربدر میداد. وقتی که برگه اش رو بهم نشون داد دیدم که به باباش تیک زده و برای من چند تا تیک و چندتا ضربدر. من هم توی برگه اسم آیلین رو اضافه کردم و بهش ضربدر زدم. با اینکار آیلین ناراحت شد و گریه کنان رفت توی اتاقش و در رو بست. من براش یه قلب و یه لبخند کشیدم و از زیر در انداختم توی اتاقش. چند لحظه بعد آیلین هم عکس یه قلب شکسته و یه شکلک ناراحت کشید و از زیر در بیرون انداخت. این کارش برام خیلی جالب بود. این بار من شکلک بوس فرستادم براش و اون هم در جواب شکلک خوشحال فرستاد و به...
10 دی 1397

شب یلدای 97

امسال اولین شب یلدای راشین عزیزم بود و آیلین هم بیشتر از سالهای قبل مفهوم اون رو فهمیده بود و مشتاق چیدن وسایل یلدا بود. البته دو روز قبل از یلدا توی مدرسه آیلین جشن گرفته و نقاشی هم کشیده بودن و کلی بهشون خوش گذشته بود. با وجود اینکه دایی جعفر دعوتمون کرده بود ولی نمیخواستیم اونجا بریم و قرار بود تنها باشیم. تا اینکه همون روز دوست خوبمون, خاله سمانه که بهمون نزدیک بودن دعوت کردن. چون میدونستیم به بچه ها خوش میگذره, دعوتشون رو قبول کردیم و خورشت فسنجونمون رو بردیم اونجا و دور هم نوش جان کردیم. آیلین تونست کلی با سورنا و ساینای عزیز بازی کنه و راشین هم از تماشای بازی بچه ها لذت میبرد و با وجود اینکه خیلی کم خوابیده بود ولی سرحال بود و با ...
8 دی 1397

9 ماهگی راشین

راشین جون! 9 ماهگیت مبارک عزیزم! متاسفانه راشین نزدیک 9 ماهگیش مریض شد و بشدت سرفه میکرد و اسهال شدیدی داشت. حتی 2 شب بخاطر سرفه بالا آورد و خیلی بدخواب شد. البته خانوادگی سرما خورده بودیم ولی راشین از همه بدتر بود. به همین خاطر از مادر جون درخواست کردیم که بیاد پیشمون. بنده خدا مادر جون و خاله فرزانه همون روز از خوی حرکت کردن و روز بعدش پیشمون بودن. خدا رو شکر به برکت وجودشون حال هممون خوب شد. از جمله کارهای جدیدی که راشین میکنه اینه که در حالت ایستاده, دستهاش رو ول میکنه و تا چند ثانیه مستقل می ایسته. الان یکی از بازیهامون هم همینه یعنی میاد دستهامو میگیره و بلند میشه و بعد دستهاشو رو ول میکنه و بعد از مدتی ایستادن, خودش رو توی بغلم پر...
27 آذر 1397

گزارش این روزامون

یکی از سرگرمیهای آخر هفته آیلین, شرکت در برنامه های متنوع و خوب کتابخانه محل هستش. بخصوص که نزدیک خونمون هم دوستای خوبی بنامهای سورنا و ساینا پیدا کرده و با هم توی این برنامه ها شرکت میکنن. از اونجاییکه آیلین تئاتر رو دوست داره, براش بلیت " گربه سیاه ناقلا " رو خریدم. ولی چون فعلا با راشین کوچولو نمیشه همگی بریم, آیلین با باباش رفت داخل و من و راشین توی مجتمع گشتیم تا تئاتر تموم بشه. راشین عزیزم بالاخره موفق شد که میز جلوی مبل رو بگیره و بلند بشه. جالبه که تا بلند میشه سریع از خودش پذیرایی میکنه و کشمش و میوه برمیداره و میخوره و این کارش خیلی بامزست. اون موقعست که آدم دلش میخواد بگیره و بخورتش. چند روز پیش هم دیدم از خواب...
6 آذر 1397

طبیعت گردی در پاییز

هر سال قبل از اومدن پاییز و زمستون من غصه دار میشم که میخواد روزا کوتاه بشه و دلگیر, اینکه هوا سرد و آلوده میشه و از همه بدتر مریض شدنها زیاد میشه. ولی امسال سعی کردم به زیباییهای پاییز و نکات مثبتش فکر کنم تا بهمون سخت نگذره. به همین خاطر سعی کردیم از کوچکترین فرصتها استفاده کنیم و از قشنگیهای طبیعت لذت ببریم. یکی از جاهایی که پاییز و طبیعت زیبایی داشت جاده سولقان و امامزاده داوود بود که هفته پیش رفتیم و خیلی بهمون خوش گذشت. بخصوص که قبلش هم بارون اومده بود و هوا خیلی لطیف بود. خوشبختانه آیلین و راشین هم طبیعت رو دوست دارن و معلومه که با تمام وجود لذت میبرن. یکی از جاهای دیگه ای که در هوای مه آلود و بارونی رفتیم پارک کوهسار بود ک...
6 آذر 1397