آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

این روزهای راشین و آیلین

این روزا راشین میتونه خودش رو از حالت نشسته به حالت درازکش دربیاره. برای اینکار خودش رو به سمت جلو خم میکنه و بعدش آروم به بغل خم میشه. البته مواقعی که یه اسباب بازی جدید جلوش باشه با عجله شیرجه میزنه و معمولا یه جاییش میخوره زمین و گریه میکنه. مواقعی که راشین میخواد بغلش کنی, دستاش رو کامل باز میکنه و واقعا بال بال میزنه که برداریش. وقتی هم که بغلش می کنیم از ذوقش سرش رو میزاره روی شونه ما و باسنش رو میده بالا و برمیگرده بهمون نگاه میکنه و اون لحظه قیافش خیلی بامزه میشه. اخیرا راشین وقتی بغل کسی هست مدام برمیگرده نگاش میکنه و چک میکنه که بغل کیه. وقتی چیز جدیدی می بینه اولین واکنشش اینه که ببره سمت دهنش. هفته پیش راشین نصف شب بیدار شده بو...
7 مهر 1397

اولین روز مدرسه رفتن آیلین

31 شهریور اولین روز مدرسه آیلین بود و شوق و اشتیاق زیادی برای رفتن به مدرسه داشت. از چند روز قبل کیفش رو آماده کرده و دفتر و لوازم التحریرش رو گذاشته بود. حتی اون روز صبح خیلی زود بیدار شده بود و با بابا ایمان صبحانه خورده بود. همگی آماده شدیم تا آیلین رو راهی مدرسه کنیم و از زیر قران ردش کردیم و دعای خیرمون رو بدرقه راهش. اتفاقا اون روز ماشین نداشتیم و پیاده رفتیم مدرسه و راشین رو هم با کالسکه بردیم. ساعت 10 مراسم بازگشایی مدارس شروع شد و سر صف بهشون گل و پرچم ایران دادن و بعد از خوندن قران و سرود ملی, رفتن کلاسهاشون و با معلمشون آشنا شدن. اسم معلمش هم خانم ریاضی هستش و خانم مهربونی بنظر میاد. امیدوارم که سال تحصیلی خوبی رو کنار هم سپری کن...
2 مهر 1397

6 ماهگی راشین

6 ماه از بدنیا اومدن راشین جونم گذشت و این مدت روزهای شیرین و خاطره انگیزی رو سپری کردیم و خدا رو هزاران بار بخاطر وجود این دختر دوست داشتنی شکر میکنیم. راشین و آیلین روز به روز بهتر می تونن با هم ارتباط قرار کنن. در واقع میتونم بگم که راشین عاشق آیلین هستش و در بدترین حالش هم وقتی آیلین رو می بینه, گریه اش تموم میشه و خنده رو لبش میاد. از کوچکترین کارهای آیلین لذت میبره و قهقهه میزنه. راشین دیگه الان میتونه بچرخه و تا فاصله یه متری خودش رو به وسایل برسونه. گاهی وقتها با صداهایی که از خودش درمیاره آدم رو صدا میکنه و میخواد که بهش توجه بکنی. علاقه خاصی به سرپا ایستادن داره و تا دستش رو میگیری تلاش میکنه که بلند بشه و جالبه بعد از بلند شدن, ا...
26 شهريور 1397

تعطیلات تابستونی و تهرانگردی

از 3 شهریور, تعطیلات تابستونی بابا ایمان شروع میشد ولی برنامه مسافرت خاصی نداشتیم و به همین خاطر تهرانگردی کردیم و چندتا جای جدید رفتیم. در کل تعطیلات خوبی بود و بهمون خیلی خوش گذشت. پارک جنگلی کوهسار و اولین تاب سواری راشین باغ کتاب تهران و اولین کتاب راشین روستای وردیج و واریش و اولین نشستن راشین ...
20 شهريور 1397

مسافرت طولانی به خوی

6 مرداد ماه مادر جون اومد خونمون و یه چند روزی پیشمون موند. تا اینکه 9 مرداد با اتوبوس رفتیم خوی. این اولین تجربه اتوبوس سواری راشین بود و اولش آروم بود ولی وقتیکه خوابش گرفت یکم گریه کرد. بعدش که خوابید دیگه تا صبح خوب بود و توی کریرش موند. از اونجاییکه راشین علاقه زیادی برای خوردن غذا نشون میداد کم کم غذای کمکی رو شروع کردم و براش فرنی درست کردم. خوشبختانه خیلی با اشتها خورد جالبه که میوه هم خیلی دوست داره و میوه هایی مثل هلو, آلو, گلابی و سیب رو خیلی با ولع میخوره و اونموقع قیافش خیلی دیدنیه. یکی از اتفاقات جالبی که اونجا افتاد این بود که مامانم یه قربونی نذری داشت و این وسط راشین رو هم نیت کرده بود. بعد از قربونی کردن گوسفند, موهای ...
18 شهريور 1397