آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

۲ سالگی راشین

اصلا باورم نمیشه که راشین عزیزم اینقدر بزرگ شده و میتونه اینقدر انرژی مثبت بهمون بده. یه شیطنت خاصی توی چشماشه و توجه همه رو به خودش جلب میکنه. خیلی دختر با احساسیه، تا یکیمون اظهار درد بکنیم سریع میاد و بوس میکنه، دستم رو با اون دستای نازش میگیره و روی صورتش میزاره و با تمام احساس، فشار میده. حواسش به همه چی و همه کس هست و معمولا چیزی از نظرش پنهان نمی مونه. خیلی بامزه بود که چند وقت پیش خونه دایی جعفر رفته بودیم و دایی چند لحظه رفت بیرون. راشین همش سراغش رو میگرفت و میگفت " دایی الو من ". تا اینکه بهش زنگ زدیم و باهاش صحبت کرد. از اون موقع همیشه یادش میکنه و میگه " دایی دفت ددر ". راشین اخیرا بیشتر صحبت میکنه و خیلی شمرده میگه " بیا بازی کن...
20 اسفند 1398

تولد آیلین و راشین عزیزم

آیلین جونم و راشین گلم! تولدتون هزاران بار مبارک! فقط به عشق شما، دخترای نازنینم هستش که داریم این دوران سخت قرنطینه رو سپری می کنیم. بدون وجود گل شما، امید به زندگی برامون اصلا قابل تصور نیست. برنامه های زیادی برای تولدتون داشتم و حتی یکسری لوازم تولد هم خریده بودم. ولی متاسفانه بدلیل شدت گرفتن کرونا، مجبور شدم کنسل کنم و در عوض لباس دختر کفشدوزکی که آیلین خیلی دوست داشت خریدم. یه کیک ساده هم خونه پختیم و یه جشن تولد ساده براتون برپا کردیم و تمام سعیمون رو کردیم که بهتون خوش بگذره. البته چند تا کادو هم از قبل براتون تهیه کرده بودم و باعث شد که بیشتر  خوشحال بشید. هر چند میدونیم که جای خالی عزیزان رو هیچ وقت نمی تونیم با این چیزا پر کنیم. ...
19 اسفند 1398

4 سال و 4 ماه و 4 روزگی

آیلین جونم! 4 سال و 4 ماه و 4 روز از تولدت گذشته، ولی این اتفاق اونقدر برای من و بابا ایمان شیرینه که لحظه لحظه اش پر از خاطرات به یاد موندنیه. خاطراتی که هیچ وقت از ذهنمون پاک نمیشه و حتی یادآوری تک تکشون هم حس خوبی بهمون میده. اینم عکسهای دختر گلم که جدیدا توی مهد انداخته و لباسهای هندی پوشیده. البته متاسفانه به اسکنر دسترسی نداشتم و به همین خاطر از روی عکسها عکس گرفتم:     اینم عکس شب یلدا هستش که جدیدا مهدتون بهمون داده ...
19 تير 1395

تولد 44 ماهگی

دختر شیرین تر از عسلم! تولد 44 ماهگیت مبارک! آیلین جونم! از اونجایی که می دونستم یکی از چیزهایی که تو رو خیلی خوشحال میکنه جشن تولده، بعد از برگشتن از سفر، به بابا پیشنهاد دادم که یه کیک تولد بخره تا یه جشن کوچیک دور هم بگیریم. از مادر جون و خاله هات هم خواستم که کادوهایی رو که برات آوردن، نگه دارن و همون موقع بهت بدن. بابا هم زحمت کشید و یه کیک خوشگل برات خرید.     عزیزم! نمی تونم بگم که چقدر از دیدن کیک تولد و بساط تولد خوشحال شدی و همین دیدن خوشحالی تو برای همه ما یه دنیا ارزش داره. دلبندم! از باز کردن تک تک کادوهات کلی ذوق کردی، بخصوص از جارو برقی کوچولویی که برات آورده بودن خیلی خوشت اومد. یه حس...
25 آبان 1394

تولد 3 سالگی آیلین جون

دختر نازم! تولد 3 سالگیت مبارک! دختر گلم! الان که میخوام این پست رو بنویسم حس خاصی دارم که اصلاً قابل توصیف نیست. بله سه سال پیش در چنین زمانی، فرشته کوچولوی ما پا به این دنیای خاکی گذاشت و با نگاه زیبایش، دلهای افراد زیادی رو شادمان کرد. اکنون هم به پاس این نعمت بیکران الهی، همگی دور هم جمع شدیم تا سالگرد تولد دختر نازم رو جشن بگیریم. عزیزتر از جانم! امسال تصمیم نداشتم که برات جشن تولد خاصی بگیرم. ولی وقتیکه شور و شوق فراوانت رو برای جشن تولد دیدم، دلم نیومد که دل کوچیکت رو بشکونم. به عنوان مثال مدام آهنگ تولد رو میخوندی و میگفتی "تولد منه" یا به محض اینکه سوار ماشین میشدی درخواست آهنگ تولد میکردی و خیلی کارهای دیگه. ...
11 اسفند 1393

تولد 35 ماهگی

تمام هستی من! تولد 35 ماهگیت مبارک! دختر عزیزم! به مناسبت ماهگرد تولدت رفتیم بیرون شام خوردیم. چون این روزا به پیتزا خیلی علاقه پیدا کردی، در حالی که قبلا اصلا هیچ تمایلی بهش نداشتی. ولی ایندفعه کلی ذوق کردی و مدام میگفتی " دیدی پیتزا خوردیم" و به هرکس هم میرسیدی تکرارش میکردی. عزیزم دیدن همین شور و شوقت برای من و بابا خیلی لذت بخشه.     نازگلم! یکی از دوستای خوبت، فاطمه جون هستش که با هم توی یک مهد هستین ولی از تو بزرگتره. باید بگم که خیلی دختر مهربونیه و تو هم خیلی باهاش جوری. اغلب بعد از مهد میریم پارک نزدیک اونجا و با هم مشغول بازی میشین.     دختر نازم! یکی از ...
14 بهمن 1393

تولد 34 ماهگی

دختر نازم! تولد 32 ماهگیت مبارک! نفسم! علاوه بر جشن یلداهایی که داشتیم، توی مهدتون هم جشن بزرگی براتون گرفتن و عکسهای خوشگلی هم ازتون گرفته بودند که دقیقا در ماهگرد تولدت بهمون دادن. قربون دخترم برم که اینقدر لباس سنتی بهش میاد. البته مجبور شدم از روي عكسهات، عكس بگيرم. اگه بي كيفيت بود ديگه ببخشيد. ايشالله بعدا اسكنشون مي كنم. عزیزم! از خداوند متعال استدعا دارم که همیشه تو رو در پناه خودش حفظ کنه و سعادت تجربه لحظات شیرین با تو بودن رو نصیبمون کنه.     ...
20 دی 1393

تولد 33 ماهگی

دختر نازتر از گلبرگم ! تولد 33 ماهگیت مبارک! نفسم ! هفته اخیر مادرجون اومده بود پیشمون و به همین خاطر مهد نمی رفتی و با مادر جون خونه بودی. این مدت کلی با هم کیف کردین مثلاً روز اول اومدم دیدم خونه نیستین و رفتین بیرون و کلی با هم بازی کردین طوریکه وقتی توی حیاط دیدمتون، لپهات گل انداخته بود.   صبح که از خواب بیدار میشدی و می دیدی ما نیستیم، می رفتی زیر پتوی مادر جون و دوباره اونجا می خوابیدی و تا 10- 11 صبح  در خواب ناز بودی. وقتی بهت میگفتم حاضر شو بریم بیرون، سریع می رفتی دست مادرجون رو میگرفتی و خیلی بامزه می گفتی " ماجون! باشو، باشو " و تا آماده نمی شد خیالت راحت نبود. تا مادر جون وضو می گرفت، م...
15 آذر 1393

تولد 32 ماهگی

دختر نازم! تولد 32 ماهگیت مبارک! جونم برات بگه از احوالات دختر 32 ماهه ام: - الان دیگه بلدی از 1 تا 10 بشماری. بازیهای گروهی رو خیلی دوست داری و جالبه که با بچه های بزرگتر از خودت خیلی خوب بازی می کنی. - شیرین زبونیات که خیلی زیاد شده و خیلی کلمات رو هم الان دیگه درست تلفظ میکنی. ولی هنوز کلماتی رو که خ، ق، گ و ک دارند رو خوب نمیتونی بگی و این مسئله باعث میشه که به شکل بامزه ای اونها رو ادا کنی مثلاً بجای "قرمز" میگی "مرمز" یا بجای "خرگوش" میگی "عروس" . - در این روزهای دلگیر پاییزی، از بازی کردن در پارکهای سوت و کور اصلا لذت نمی بری و همش دنبال همبازی برای خودت میگردی. به همین خا...
28 آبان 1393