آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 26 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 21 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

روزمرگیهامون

از شروع تابستون آیلین کلاس گونگ فو رو دوباره شروع کرد و بخاطر علاقه زیادی که به یاد گرفتن زبان انگلیسی داشت, در کانون زبان ثبت نامش کردیم و با دوستش, سورنا کلاس میرن. راشین عزیز هم در تمام این کلاسها حضور داره و معمولا در طول کلاس پارک میبرمش تا بازی کنه و مشغول باشه. البته چند باری که هوا خیلی گرم بود راشین رو پیش خاله سمانه گذاشتم و خوشبختانه خوب پیشش موند و بیقراری نکرد. من خودم هم سه روز درهفته باشگاه میرم و بچه ها رو با خودم میبرم و ازشون میخوام که همون جا بشینن. اونا هم بیرون کلاس با هم مشغول بازی میشن تا کلاسم تموم بشه. از آیلین هم ممنونم که هواسش به راشین هست و خوب سرگرمش میکنه. معمولا هر روز عصر برنامه پارک رفتن به راهه و جدیدا آی...
12 مرداد 1398

تولد بابا ایمان

29 تیر ماه تولد بابا ایمان بود و قرار بود روز قبلش خانواده دایی محمد بیان خونمون. به همین خاطر به فکر سوپرایز کردن بابا افتادیم و یه کیک تولد سفارش دادیم و هماهنگ کردیم که همون شب برامون بفرستن. خوشبختانه همه برنامه ها خوب پیش رفت و تونستیم بابا رو خوشحال کنیم و یه جشن تولد متفاوت با سالهای گذشته براش تدارک ببینیم. امیدواریم که بابا ایمان سالیان سال سلامت و خوش باشن و سایشون بالا سر ما مستدام. ...
4 مرداد 1398

16 ماهگی راشین

19 تیر ماه راشین قدم به 16 ماهگی گذاشت و این مدت با شیرین کاریهاش دل هممون رو شاد کرد. خدا رو هزاران بار شاکریم که این دختر گل رو بهمون هدیه داد. الان راشین بالا و پایین رفتن از پله ها رو یاد گرفته و به تنهایی میتونه توی پارک از نرده های سرسره بگیره و بالا بره و سر بخوره. حتی میتونه از تخت من بالا و پایین بره. جدیدا کلماتی مثل آب, نه, آئه ( آره), هاپو رو میگه و ما رو قشنگ صدا میکنه. بخصوص بابا رو خیلی با قاطعیت و خوب صدا میزنه. معمولا موقع بیرون رفتن یه سری خوراکی و آب برای پچه ها برمیدارم. راشین هم دیگه فهمیده که چیزهای خوشمزه ای توی ساکمون پیدا میشه و سریع برمیداره و خیلی بامزه روی دوشش میندازه و میره. اغلب هم حواسش هست که جا نزاریم. راش...
24 تير 1398

روز دختر 98

دخترای گلم! روزتون مبارک عشقای من! امسال وقتی آیلین تقویم سال 98 رو دید اولین چیزی که دنبالش میگشت روز دختر بود و 13 تیر رو روی تقویش علامت زده بود و بیصبرانه منتظرش بود. به همین خاطر ما هم سعی کردیم براش یه روز فوق العاده باشه. صبح روز دختر اولین کادوش رو از مربی باشگاه من گرفت و خیلی خوشحال شد. بعد هم با هم کیک بستنی درست کردیم که ایده خود آیلین بود و اون شب جشن گرفتیم. بابا ایمان برای هر دوتاشون حساب بانکی باز کرده بود و آیلین از دیدن کارت به نام خودش خیلی ذوق زده شد. یه چادر بازی هم براشون تهیه کردیم و اینبار راشین هم خیلی خوشش اومد و خیلی قشنگ دو تا خواهر با هم بازی میکردند. یه جفت گوشواره هم به آیلین کادو دادیم. خدا روشکر هر دو خیلی خوش...
13 تير 1398

15 ماهگی راشین

19 خرداد راشین جونم 15 ماهه شد و ما را با وجود پربرکتش شاد و خندان کرد. بیشتر 15 ماهگی راشین رو کنار مادر جون اینا بودیم و اونجا با شیرین کاریهاش همه رو سرگرم میکرد. یکی از کارهای بامزش این بود که مدام با اشاره میگفت که آهنگ بزارید برقصم. حتی یه بار مادر جون با سطل آهنگ میزد و راشین خیلی قشنگ میرقصید. وقتی هم که کمی مکث میکرد سریع اشاره میکرد که بازم بزن و رقصش رو ادامه میداد. اغلب هم دست آیلین رو هم میگرفت که اون هم بیاد برقصه. از همه جالبتر این بود که دقت میکرد که بهش نگاه میکنیم یا نه. به حیاط و پله های خونه مادر جون خیلی علاقه داشت. طوریکه همیشه میبردم توی حیاط بهش غذا میدادم. البته پله ها هم خطرناک بودند و فهمیده بود که وقتی سمت پله ها...
13 تير 1398

مسافرت خوی

2 خرداد, بعد از تعطیلی مدرسه آیلین با خاله پروانه اومدیم خوی. با وجود اینکه یه صندلی اتوبوس مجزا برای راشین گرفته بودیم ولی نتونست خوب بخوابه و همش بغلم بود. یه جایی هم نصف شب بیدار شد و برای خودش با صدای بلند آواز میخوند و بیشتر مسافرا رو بیدار کرد. اونجا مدام بیرون بودیم و کلی باغ و پارک و گردش رفتیم و از طبیعت زیبای بهاری لذت بردیم و خیلی بهمون خوش گذشت. یه مسافرت 2 روزه هم داشتیم به جلفا و ارس و یکی از خاطرات به یادموندنی خوردن توتهای لذیذ اونجا بود. جالب بود که آیلین فقط علاقه داشت که توت جمع کنه ولی اصلا نمیخورد. تا اینکه موقع برگشتن یه مزه ای کرد و خوشش اومد. راشین که از همون اول خیلی توت دوست داشت و بعضی مواقع خودش میچید ...
1 تير 1398

باغ پرندگان

چند روز قبل از تعطیلی مدرسه آیلین خاله پروانه اومد پیشمون و با هم رفتیم باغ پرندگان. جالبه که راشین از دیدن پرنده ها بخصوص طاووس خیلی لذت میبرد و به زبون خودش باهاشون صحبت میکرد. یکی از علاقمندیهای راشین هم که این مدت فهمیدم اینه که با سنگریزه ها بازی کنه و طوری بازی میکنه که بعدش از توی لباساش و حتی پوشکش سنگ پیدا میشه. ...
15 خرداد 1398