10 ماهگی راشین
10 ماهگی راشین
راشین جونم علاقه زیادی به موسیقی داره و وقتی که تلویزیون موزیک پخش میکنه, میره جلوی تلویزیون و پاشو میکوبه زمین و برای خودش میرقصه. هنوز هم بیشتر مواقع با موزیک راحتتر میخوابه.
کنترلهای تلویزیون هم از اسباب بازیهای مورد علاقه راشین هستش و جدیدا میگیره سمت تلویزیون و دکمه هاشو میزنه.
راشین گلم الان دیگه تقریبا همه چی میخوره و غذای روزانمون رو دوست داره. ولی علاقه خاصی به ماکارونی داره و خیلی با لذت میخوره. به همین خاطر معمولا شبها قبل از خواب بهش ماکارونی میدم تا بلکه سیر بشه و خوب بخوابه. ولی باز هم زیاد بیدار میشه و شیر میخوره.
جالبه که خیلی دوست داره خودش غذا بخوره, بطوریکه تا یه قاشق و بشقاب پیدا میکنه, سریع قاشق رو میزنه به بشقاب و بعد میبره سمت دهنش.
در حال حاضر مدت زمان بیشتری رو میتونه تعادلش رو حفظ کنه ولی هنوز راه نمیره.
وقتی به راشین میگیم بوس بده, خیلی با ناز صورتش رو میاره نزدیک و میچسبونه به صورتمون. وقتی هم میگیم بوس کن, خیلی قشنگ لباش رو میچسبونه به لپمون.
راشین اولین برف زندگیش رو در 10 ماهگی تجربه کرد.
راشین در مدرسه آیلین ( یکی از پرسنل مدرسه خیلی از راشین خوشش اومده بود و این عکس رو ازش گرفت )
اینم از عکسهای یه روز خاطره انگیزه که با مادر جون و خاله فرزانه رفتیم ناهار سمت جاده سولقان و خیلی خوش گذشت.
کنترلهای تلویزیون هم از اسباب بازیهای مورد علاقه راشین هستش و جدیدا میگیره سمت تلویزیون و دکمه هاشو میزنه.
راشین گلم الان دیگه تقریبا همه چی میخوره و غذای روزانمون رو دوست داره. ولی علاقه خاصی به ماکارونی داره و خیلی با لذت میخوره. به همین خاطر معمولا شبها قبل از خواب بهش ماکارونی میدم تا بلکه سیر بشه و خوب بخوابه. ولی باز هم زیاد بیدار میشه و شیر میخوره.
جالبه که خیلی دوست داره خودش غذا بخوره, بطوریکه تا یه قاشق و بشقاب پیدا میکنه, سریع قاشق رو میزنه به بشقاب و بعد میبره سمت دهنش.
در حال حاضر مدت زمان بیشتری رو میتونه تعادلش رو حفظ کنه ولی هنوز راه نمیره.
وقتی به راشین میگیم بوس بده, خیلی با ناز صورتش رو میاره نزدیک و میچسبونه به صورتمون. وقتی هم میگیم بوس کن, خیلی قشنگ لباش رو میچسبونه به لپمون.
راشین اولین برف زندگیش رو در 10 ماهگی تجربه کرد.
راشین در مدرسه آیلین ( یکی از پرسنل مدرسه خیلی از راشین خوشش اومده بود و این عکس رو ازش گرفت )
اینم از عکسهای یه روز خاطره انگیزه که با مادر جون و خاله فرزانه رفتیم ناهار سمت جاده سولقان و خیلی خوش گذشت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی
