مسافرت خوی
۲ خرداد تصمیم گرفتیم با دایی جعفر و زندایی به سمت خوی حرکت کنیم. از شب قبل رفتیم خونه دایی و راشین با اینکه ظهر نخوابیده بود ولی از ذوقش خیلی دیر خوابید. از طرفی ما که صبح ساعت ۶ بیدار شدیم، راشین و آیلین هم سریع بیدار شدن.
آیلین هم مدتها بود که برای رفتن به خوی لحظه شماری میکرد و خیلی هیجان زده بود. مدام توی مسیر میپرسید که چقدر دیگه میرسیم.
آیلین و راشین خیلی قشنگ توی ماشین با هم بازی میکردن و میخندیدند و منم از خنده اونا لذت میبردم.
اونجا چند بار رفتیم باغ و طبیعت گردی کردیم و از مناظر زیبای بهاری لذت بردیم. خوشبختانه آیلین و راشین هم از بودن در طبیعت خوششون میاد و از کوچکترین چیزها لذت میبرن.
یه روز هم رفتیم ارس و خیلی بهمون خوش گذشت.
آیلین اونجا تصمیم قاطعانه گرفت که موهاش رو کوتاه کنه و خودش از اینکار خیلی خوشحال بود. موهای راشین رو هم یکم کوتاه کردیم و خیلی خوب روی صندلی نشست و همکاری کرد.
آیلین هم مدتها بود که برای رفتن به خوی لحظه شماری میکرد و خیلی هیجان زده بود. مدام توی مسیر میپرسید که چقدر دیگه میرسیم.
آیلین و راشین خیلی قشنگ توی ماشین با هم بازی میکردن و میخندیدند و منم از خنده اونا لذت میبردم.
اونجا چند بار رفتیم باغ و طبیعت گردی کردیم و از مناظر زیبای بهاری لذت بردیم. خوشبختانه آیلین و راشین هم از بودن در طبیعت خوششون میاد و از کوچکترین چیزها لذت میبرن.
یه روز هم رفتیم ارس و خیلی بهمون خوش گذشت.
آیلین اونجا تصمیم قاطعانه گرفت که موهاش رو کوتاه کنه و خودش از اینکار خیلی خوشحال بود. موهای راشین رو هم یکم کوتاه کردیم و خیلی خوب روی صندلی نشست و همکاری کرد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی