آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

آشنایی با مجله شهرزاد

آیلین جونم! چند روز پیش از طریق خاله لیدا، با مجله شهرزاد آشنا شدم و وقتی اونو خریدم دیدم که چه مجله خوبی است و علاوه بر مطالب خواندنی و مفیدش، عکس نی نی ها رو هم به عناوین مختلف چاپ کرده است از جمله عکس نی نی خاله ندا، رادمهر جون رو. من هم چندتا عکس خوشگلت رو براشون فرستادم. امیدوارم در شماره بعدی چاپ بشه و ما رو خوشحال کنه. در اینجا از خوانندگان عزیزمون هم دعوت می کنیم این مجله رو برای یکبار هم که شده بخوانند و مطالبش رو ارزیابی کنند. مطمئنم که همه نظر من رو تایید می کنند. ضمناً با انگیزه شرکت در مسابقه عکسخند مجله شهرزاد، بالاخره موفق شدم یه عکسی ازت بندازم که بخندی و اون دوتا دندون خوشگلت هم بیفته. عزیزم! قربون اون دوتا...
21 مهر 1391

شیرین کاریهای آیلین

نی نی نازمن! جدیداً یاد گرفتی دست بزنی و بیشتر مسیر رفت و برگشت رو توی ماشین در حال دست زدنی. جالب اینجاست که توی خواب هم وقتی می خوای بچرخی چند تا دست دسی می کنی و بعد می چرخی. از شیرین کاریهای دیگه ات اینه که وقتی می برم دست و صورتت رو بشورم، شیر آب رو میگیری می بندی و یه نگاه شیطنت آمیز هم به من می کنی. خلاصه که همش تو در حال بستن و من در حال باز کردن شیر آب هستم. آخه عزیزم! مگه شما مامور کنترل مصرف آب هستی.؟؟؟؟؟؟ راستی چند شب پیش نصف شب بیدار شدی و دلت می خواست بازی کنی و با شیر دادن هم موفق به خوابوندنت نشدم. برای همین بابای مهربونت هم شروع کرد به ماساژ دادن پشتت  و دست روی سرت کشیدن. اونوقت با کمال تعجب بی حرک...
21 مهر 1391

اولین حضور آیلین در سالگرد ازدواج مامان و بابا

ناز گلم! دیشب به مناسبت سالگرد ازدواجمون، رفتیم خرید و علاوه بر خریدن کادو برای همدیگر، برای شما هم یه توپ قرمز و لباس خریدیم. چون شما هم میوه عشق مامان و بابایی. امروز هم خاله الناز اینا از خوی اومدند و باعث شدند در جشن سالگرد ازدواجمون تنها نباشیم و برای شام رفتیم درکه و جای همه خالی، دیزی خوردیم. در واقع این اولین سالگرد ازدواجمون بود که با وجود تو مزین شده بود. عزیزم! تو و بابا تمام هستی من هستید و از صمیم قلب دوستتون دارم. امیدوارم خدا فرصت کنار شما بودن رو بهم بده تا بتونم از وجود هر دوتان لذت کافی رو ببرم. ...
19 مهر 1391

روز جهانی کودک

آیلین جونم! روزت مبارک! تو کودک ناز و شیرین مایی. بشنو از من کودک من                        پیش چشم مرد فردا     زندگانی، خواه روشن، خواه تیره       هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا دیروز نمایشگاه فرش رفته بودم که خاله فرنوش خبر برپایی نمایشگاه کودک و مادر رو هم بهم داد. من با وجود اینکه خیلی خسته بودم و نای حرکت نداشتم، ولی به عشق تو رفتم و به مناسبت روز جهانی کودک برات لباس و کتاب پازل و چندتا سی دی آموزش زبان گرفتم. معلوم بود که از کتاب پازل خیلی خوشت اومده، چون وقتی ...
17 مهر 1391

آیلین خلبان

شیرین تر از عسل! دیروز وقتی بابا مشغول کار با کامپیوتر بود، تو هم بیکار ننشستی و گوشی رو روی گوشت گذاشتی. فقط من نمی دونم شما با کی داشتی حرف می زدی؟؟؟؟؟؟ عزیزم! قربون اون ژست خلبانیت برم. ...
15 مهر 1391

تولد 7 ماهگی

آیلینم، عزیزتر از جانم! تولد ٧ ماهگیت مبارک! عسلم! امروز ٧ ماه شد که همراه هم، خوب و بد زندگی رو تجربه کردیم و چه بسیار بودند لحظات تلخی که با وجود تو برایمان شیرین شد. در حقیقیت بخاطر وجود فرشته ای مثل تو، ٧ ماه زندگی متفاوتی را سپری کردیم. لذا هر روز خدا را به خاطر اینکه ما را لایق داشتن دختری مثل تو دانسته، هزاران بار شکر می کنیم و از خداوند بزرگ می خواهیم تا تو را از گزند روزگار مصون نگه دارد. راستی دختر شیرینم! دیروز ما رو خیلی ذوق زده کردی، چون وقتی در حال خوردن هویج بودی ازت خواستم به منم بدی بخورم و تو با اون دستای نازت هویج رو به سمت دهنم آوردی و برای بابا هم این کار رو تکرار کردی. عزیزکم! خیلی دختر باهوشی هستی و کم کم دا...
15 مهر 1391

عکس آیلین در مجلات

دختر شیرینم! دیروز از مجله خانواده سبز تماس گرفتند و درخواست کردند که عکساتو برای چاپ در مجله، براشون بفرستیم. از طرف دیگه هم، امروز از مجله روزهای زندگی بهمون خبر دادن که عکست برای چاپ در مجله انتخاب شده. ازشون ممنونیم و از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدیم. آیلین جونم! مثل مامانت، از عکس گرفتن خوشت میاد و تا دوربین رو می بینی قیافه جدی به خودت میگیری و برای همینه که با وجود خنده رو بودنت، عکس گرفتن در حال خنده از شما خیلی سخته. دختر گلم! عاشق این نگاه ناز و ژستت هستم.   ...
10 مهر 1391

تولد بهترین مادر دنیا

آیلین جونم! دیروز تولد چندین عزیز از جمله مادر جون، سمیرا و دنیا جون بود. از اینجا به همشون تبریک میگیم و امیدواریم در مسیر زندگیمون همیشه همراه ما باشند و تبریک خیلی ویژه به مادر جون میگیم که با زحمات بی دریغش همیشه ما رو شرمنده کرده و طعم واقعی یه مادر مهربون رو به ما چشونده. فکر نمیکنم هیچوقت من بتونم مادری مثل ایشون باشم. به نظر من بهترین مادر دنیاست. امیدوارم تو هم که بزرگ شدی همین احساس رو نسبت به من داشته باشی. دیشب هم خونه دایی مهدی اینا رفتیم و تجدید دیداری با دایی ها و خانوادشون کردیم. اونجا وقتی همه داشتند حرف میزدن، تو هم با صدای بلند آواز میخوندی و تاب تاب عباسی و به بهی رو همزمان انجام میدادی. دخترم! کلاً روابط...
10 مهر 1391

آیلین در اول مهر

نازنینم! بعد از گذشت بیش از یک ماه و رفتن خاله فرزانه، در اول مهر برگشتی مهد کودک. اون روز به خاطر شروع مدارس، همه جا از جمله مهد کودک شلوغ بود. وقتی ساعت 2 اومده بودم دنبالت، دیدم یه کلاه با مزه رو سرت گذاشتی. عزیزم! چقدر زود فارغ التحصیل شدی. ...
2 مهر 1391