آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

غذاهای آیلین

عزیز دلم! تا به امروز مزه بیشتر خوراکیها مثل ماست، عدسی، خوراک لوبیا، مرغ، بیسکویت مادر، شیرین گندمک، سرلاک و زرده تخم مرغ و میوه هایی مثل موز، سیب، هلو، خرمالو، گلابی و لیمو شیرین رو چشیدی و همه رو دوست داری. ضمناً جدیداً همراه ما سر صبحانه میشینی و لقمه های کوچویوی نون و کره رو که بهت میدیم، با لذت میخوری و اشتهای ما رو هم باز می کنی. جیگرم! خیلی خیلی دوستت داریم. ...
10 آبان 1391

آیلین خوش اخلاق

ناز گلم! دیشب به خاطر اینکه کمی حالت سرماخوردگی داشتی، بردیمت دکتر تا مطمئن بشیم که مسئله جدی وجود نداره. جالب اینجاست که وقتی دکتر تو رو روی تخت گذاشته بود و داشت معاینه میکرد، برای خودت دست و پا می زدی و می خندیدی. دکتر هم با کمال تعجب گفت که "بچه های دیگه در این وضعیت گریه و بی تابی می کنند. معلومه که ایشون دختر خوش اخلاق و اجتماعی هستند". خدا رو شکر تمام چیزایی که از نظر ما مسئله خاصی به نظر می رسید، از نظر دکتر طبیعی بود و موردی نداشت. عزیزم! سلامتی تو، بهترین هدیه خدا به ماست. ...
7 آبان 1391

خرید رفتن آیلین

خانم گل! امروز صبح برای خرید رفتیم فروشگاه هایپراستار و تو رو قسمت جلوی چرخ دستیهای فروشگاه نشوندیم. تو هم خیلی خوب از میله جلویی گرفته بودی و هی پاهات رو تاب میدادی. یه جایی نگو خوابت گرفته و اصلاً صدات در نیومده، فقط بابا جون دیده بود که کم کم سرت داره به طرف پایین میاد و به خاطر همین سریع بغلت کرده بود تا راحتتر بخوابی. عزیزم! خیلی خیلی دختر گلی هستی . ...
5 آبان 1391

آیلین و باد بزن

ای تمام هستی من! دیروز مهد کودک یه پوشه بهم داد که داخلش نقاشی دست و پای ناز و کوچولوت به همراه یه کتاب با عنوان "صد بازی با نوزاد" بود. موضوع خنده دار اینجاست که تا رسیدیم خونه، اون قسمت از کتاب که مربوط به سن تو بود رو خوندم که یکی از اونها باد زدن کودک با بادبزن بود. من هم سریع باد بزن رو برداشتم و شروع به باد زدنت کردم. ضمناً نوشته بود که باد بزن رو به نوزاد بدهید تا این کار رو تمرین کنه. من هم بهت دادم ولی چقدر از این کارم پشیمون شدم چون دیگه ازت نمی تونستم پس بگیرم. از یکطرف خوابت میومد و از طرف دیگه دلت نمیومد ولش کنی. دیگه در مورد این قسمت قضیه، چیزی توی کتاب ننوشته بود.   امروز هم توی مهد کودک النگو دستت کر...
4 آبان 1391

ایستادن آیلین

دلبندم! با وجود اینکه چهار دست و پا راه نمیری ولی علاقه خاصی به ایستادن داری. به طوریکه وقتی دراز کشیدی و دستت رو می گیرم، یک ضرب بلند میشی و راحت با تکیه دادن به چیزی می تونی خودت رو نگه داری. عزیزم! در حقیقت بیشتر از اینکه تو به ما نیاز داشته باشی، ما نیازمند وجود گرمت هستیم و از کوچکترین کارت، کلی لذت می بریم. ...
3 آبان 1391

عکس آیلین روی جلد مجله زیبایی

دختر نازنینم! دیشب خاله نسیم خیلی با ذوق و شوق تماس گرفت و خبر چاپ شدن عکست رو در مجله زیبایی بهمون داد. به همین خاطر امروز صبح بعد از گذاشتنت توی مهد کودک، به دکه روزنامه فروشی رفتم و مجله رو دیدم. اون لحظه احساس عجیبی داشتم و دلم می خواست به هر کس که از اونجا رد میشه، بگم ببینید این عکس دختر منه. وقتی خاله نسیم مجله رو برام آورد، دیدم که داخل مجله هم یکی از عکسات در مطلبی به عنوان " مراقب هدیه خداوند باشید" چاپ شده. خلاصه که کلی ذوق کردم و خستگی از تن من و خاله نسیم که خیلی پیگیر این موضوع بود، در اومد. لذا جای داره از خاله نسیم و مجله خانواده سبز، کمال تشکر و قدردانی رو بکنم. البته بایستی توضیح بدم که مجله زیبایی، زیر مجم...
1 آبان 1391

آیلین با شال و کلاه

آیلین جونم! قبل از اینکه به دنیا بیایی، عزیزان زیادی مثل مامان مهین، مادر جون، خاله فرزانه و خاله نسیم، به فکر گرم بودن تو در زمستان بودند و کلی لباسهای بافتنی خوشگل برایت آماده کرده اند که کم کم داره برات اندازه میشه. از اینجا دستانشون رو می بوسیم و ازشون ممنونیم. اینم چند تا عکست با اون شال و کلاه های خوشگل: عزیزم! در اصل گرمای دستان این عزیزان، تو رو از سرمای زمستان حفظ خواهد کرد. ...
30 مهر 1391

آیلین با لباس کادویی

دختر عزیزم! روز دوشنبه همگی به خاطر سرماخوردگی، خونه موندیم و وقتی برای چکاپ بردمت پیش دکتر گفت که از هر لحاظ مانند قد، وزن و ... در وضعیت مناسبی قرار داری. الان هم خدا رو شکر حالت خیلی بهتره. ضمناً اون روز خاله افسانه اومد پیشمون و به مناسبت در اومدن دندونات برات یه دست لباس خوشگل هدیه آورد و روی کارتی برات نوشته بود: " خوشگل خاله، مواظب مرواریدهای کوچولوت باش. می بوسمت عزیزم " . اینم عکس خندونت با اون لباسها: ...
28 مهر 1391

گاز گرفتن آیلین

جیگرم! این روزا موقع شیر خوردن، گاز می گیری. ولی اونقدر دختر مهربونی هستی که دلت نمیاد محکم گاز بگیری و وقتی هم که لثه هات خیلی می خواره، می چرخی و انگشتم رو گاز می گیری و بعد بر می گردی و به شیر خوردن ادامه میدی. قربون دختر مهربونم برم. ...
28 مهر 1391