اولین برف بازی آیلین
نازنینم! روز یکشنبه برف زیادی بارید و روی زمین نشست. برای همین وقتی بابا اومد لباسهای گرمت رو پوشوندم تا بری و اولین برف عمرت رو ببینی. ولی متاسفانه رفتیم که بنزین بزنیم و برگردیم که توی ماشین خوابیدی و موفق نشدیم شیرینی یه برف بازی خوب رو بهت بچشونیم. البته روز بعدش که از سر کار برگشتیم بردمت توی حیاط خونه تا برفها رو ببینی. توی حیاط آدم برفی هم درست کرده بودند ولی یه کم آب شده بود. خیلی سعی کردم بزارمت کنارش و ازت عکس بگیرم اما تا می گذاشتمت گریه می کردی. در نهایت تونستم چند تا عکس ازت بگیرم تا برات یادگاری بمونه. ضمناً لباسهای بافتنی که توی عکس تنت هست، مادر جون با تمام عشقش برات بافته (هزاران بوسه بر آن دستها می زنیم). عزیزم! ...