یک روز برفی در جاده سولقان
در یک روز برفی که مادر جون و خاله الناز هم خونمون بودند, قصد رفتن به جاده سولقان رو کردیم. همونجا هم برف شروع به باریدن کرد ولی ما همچنان روی تصمیممان موندیم و راهی شدیم.
خوشبختانه بعد از مدتی برف قطع و هوا خیلی مطلوب شد. ما هم از این فرصت استفاده کردیم و برف بازی خوبی کردیم.
نکته جالبش اینجا بود که راشین شدیدا مشتاق برف بازی بود و وقتی بهش گفتم "میخواهیم بریم ددر" گفت که " ددر نه, برف بازی " و خیلی بامزه برفها رو برمیداشت و سمت ما پرت میکرد.
بعدش رفتیم رستوران تا ناهار بخوریم. قبل از ناهار هم چای ذغالی سفارش دادیم و آیلین و راشین شدیدا به خوردن چایی با نبات علاقمند شدن. در حالیکه تا قبل از این راشین اصلا چایی دوست نداشت و آیلین هم خیلی کم میخورد.
بدین ترتیب اون روز به یکی از روزهای خاطره انگیز تبدیل شد و به همگی خوش گذشت.
خوشبختانه بعد از مدتی برف قطع و هوا خیلی مطلوب شد. ما هم از این فرصت استفاده کردیم و برف بازی خوبی کردیم.
نکته جالبش اینجا بود که راشین شدیدا مشتاق برف بازی بود و وقتی بهش گفتم "میخواهیم بریم ددر" گفت که " ددر نه, برف بازی " و خیلی بامزه برفها رو برمیداشت و سمت ما پرت میکرد.
بعدش رفتیم رستوران تا ناهار بخوریم. قبل از ناهار هم چای ذغالی سفارش دادیم و آیلین و راشین شدیدا به خوردن چایی با نبات علاقمند شدن. در حالیکه تا قبل از این راشین اصلا چایی دوست نداشت و آیلین هم خیلی کم میخورد.
بدین ترتیب اون روز به یکی از روزهای خاطره انگیز تبدیل شد و به همگی خوش گذشت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی