آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

تولد 13 ماهگی

شکوفه بهاری من! تولد ١٣ ماهگیت مبارک! نو گلم! در سیزدهمین ماهگرد تولدت برایت یک بغل گندم، دلی خوشنود از مردم            برایت یک بغل مریم، که مست از می شوی هر دم برایت قدرت آرش، که دشمن را زنی آتش              برایت یک بغل احساس، دوبیتی های عطر یاس برایت هر چه خوبی هست، صمیمانه دعا کردم دختر عزیزم! به مناسبت ماهگرد تولدت، با مادر جون اینا رفتیم یه سفره خانه سنتی که یه باغ بزرگ گیلاس داشت و شکوفه کردن درختاش، اونو بی نهایت جذاب کرده بود. اونجا کنار چایی، باقلوای استامبولی گذاشته بودن که ...
14 فروردين 1392

آیلین و سیزده بدر 92

دختر ناز گلم! روز سیزده بدر که مصادف با ١٣ فروردینه، همه میرن به دامان طبیعت و از طبیعت که در حال نو شدنه لذت می برن. ما هم همگی رفتیم باغ عمه فاطمه و کلی بهمون خوش گذشت و حتی شاممون رو همونجا خوردیم و برگشتیم. راستی تا یادم نرفته بگم که بابا جون هم که بعد از روز چهارم عید به تهران رفته بود، پیشمون برگشت و روز سیزده بدر با هم بودیم. عزیزم! امیدوارم همیشه بزرگترها کنارمون باشند و خدا بهشون سلامتی بده. ...
13 فروردين 1392

تعطیلات به روایت تصویر

دختر نازنینم! همانطور که قول داده بودم، تمام سعی خودمون رو کردیم تا ایام تعطیلات بهت خوش بگذره و برای همین از هر فرصتی استفاده می کردیم و می بردیمت گردش و پارک تا نهایت لذت رو ببری. بعد از روزهای اول عید که دیدو بازدید زیاد بود، تقریباً هر روز در دو نوبت صبح و بعد از ظهر می رفتیم بیرون تا بازی کنی و طبیعت رو تماشا کنی. معمولاً صبح پارک می بردمت و بعد از ظهر هم بیرون شهر می رفتیم و چون یکم هوا سرد بود آتیش روشن می کردیم و از گرماش لذت می بردیم. از اونجایی که تو هم کلاً عاشق بیرون رفتن هستی، کاملاً معلوم بود که خیلی بهت خوش می گذشت. نکته جالب اینجا بود که وقتی بیرون بودی اشتهات باز می شد و چیزهایی رو که قبلاً به اصرار بهت می دادیم رو خیل...
12 فروردين 1392

آیلین و صندلی ماشینش

دخترکم! اینجوری که معلومه از صندلی ماشین جدیدت خوشت میاد و توش خیلی راحت هستی، چون وقتی توش میشینی خیلی آروم میگیری می خوابی و وقتی هم بیدار هستی از پنجره بیرون رو نگاه می کنی و برای خودت آواز می خونی. این مسئله باعث شد توی مسافرت هم بهمون سخت نگذره و توی ماشین زیاد شیطونی نکنی. حتی توی مسیر رفت و برگشت به مهد کودک هم با اینکه صندلیت رو عقب ماشین بستیم و من در حال رانندگی، نمی تونم باهات حرف بزنم، خیلی قشنگ میشینی توش و مناظر رو تماشا می کنی. عزیزم! خیلی دختر با درکی هستی. ...
11 فروردين 1392

آیلین و پیشرفتهایش

دختر نازنینم! از زمانی که رفتیم مسافرت تا بر گردیم کلی حرکات جدید انجام میدی و پیشرفتت کاملاً محسوسه. از جمله اینکه خیلی حرفه ای سینه خیز میری و شروع به چهاردست و پا رفتن هم کردی. از دیوارها و لبه ها می گیری و خودت رو به جایی که می خواهی می رسونی. ضمناًخیلی راحت از حالت خوابیده بلند میشی و میشینی. به قول بابا جون، مثل اینکه همه این کارها رو بلد بودی و یکدفعه رو کردی. نفسم! تقریباً می تونم بگم آینه تمام نمای ما شدی و هر کاری که اطرافیان انجام میدن سریع یاد می گیری و تکرار می کنی. از اونجایی هم که خیلی دختر باهوشی هستی، معمولاً با یکبار دیدن به نحوه کاربرد وسایل پی می بری. ووروجک من! علاقه خاصی هم به بستن در ظروف و بطری داری و تا...
9 فروردين 1392

اولین کوتاه کردن موهای آیلین

دختر عزیزم! از موقعی که به دنیا اومده بودی، اصلاً موهات رو کوتاه نکرده بودیم و کم کم داشت خیلی بلند میشد و جلوی چشمت می ریخت. برای همین خاله الناز زحمت کشید و برات موهات رو کوتاه کرد. خدا رو شکر تو هم خوب همکاری کردی و فقط توی جات می چرخیدی و خاله الناز بایستی مدام دورت می گشت تا بتونه موهات رو کوتاه کنه. وای که چقدر بعد از کوتاه کردن موهات قیافت تغییر کرد و ناز شدی و خیلی بهت میومد. البته برای ما در هر صورتی عزیزی. ...
6 فروردين 1392

آیلین دوستدار حیوانات

دختر نازنینم! یکی از ویژگیهای جالبی که داری اینه که علاقه خاصی به حیوانات داری و از هیچ حیوونی نمی ترسی و وقتی که موجود زنده ای رو می بینی، تلاش می کنی تا بری پیشش و بهش دست بزنی و از اونجایی که ناز کردن رو یاد گرفتی، دست روی حیوانات می کشی و خیلی شیرین میگی " نا نا ". توی این تعطیلات هم که شدیداً ددری شده بودی و همش دوست داشتی بری بیرون، ما هم از فرصت استفاده می کردیم و به دامان طبیعت می بردیمت تا انواع حیوانات رو ببینی. دختر شیرینم! برخوردت با تمام حیوانات جالب بود به خصوص وقتی بردیمت پیست اسب سواری با علاقه تمام رفتی پیش اسب و با انگشتت به سر اسب ضربه زدی و وقتی هم خاله الناز دستت رو عقب کشید، با پات زدی ب...
6 فروردين 1392

آیلین در تحویل سال 92

نازنینم! روز دوشنبه یکدفعه تصمیم گرفتیم تا قبل از سال تحویل بریم خوی و پیش مادر جون اینا باشیم و برای همین سریع وسایلمون رو جمع کردیم و صبح روز سه شنبه راه افتادیم. خدا رو شکر بدون هیچ مشکلی رفتیم و شب اونجا رسیدیم و از همه مهمتر اینکه تو هم بیشتر مسیر رو توی خواب ناز بودی و اذیت نشدی. همه از دیدنت کلی ذوق کردن و خوشحال شدند. دلبندم! زمان تحویل سال نو بعد از ظهر ساعت ٢:٣١ بود و تا اون موقع آماده شدیم و پای سفره هفت سین نشستیم و برای همه عزیزانمون در سال جدید آرزوی سلامتی و کامیابی کردیم. ضمناً کلی کادوهای با ارزش گرفتی که دست همگی درد نکنه، از جمله بابا جون که برای هر دومون سکه خریده بود و ازش خیلی ممنونیم. عزیزم! من از ن...
1 فروردين 1392

آیلین در روزهای پایانی سال

دختر گلم! این روزا همه جا و همه چیز بوی بهار و نو شدن میده و همه در تکاپوی آماده شدن برای این نوبهار هستند. ما هم بی صبرانه منتظر اومدن روزهای زیبای بهار و شکوفه کردن گلهای زیبا هستیم. خوشبختانه راه افتادنت هم در فصل بهار اتفاق می افته و می تونیم با خیال راحت ببریمت پارک تا از قدم برداشتن در دامان طبیعت لذت ببری. دلبندم! روز دوشنبه هم واکسن یکسالگیت رو زدی و خدا رو شکر مشکل خاصی برات ایجاد نشد و همچنان سر حال و شیطون بودی. در ضمن دندون هفتمت هم از پایین سمت چپ جوونه زده که مبارکت باشه. امیدوارم این چند روز آخر سال هم به خیر و خوشی تموم بشه و بتونیم در کنار خانوادمون سال جدید خوبی رو آغاز کنیم. هر چند که هنوز برنامه د...
28 اسفند 1391