آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

دومین روز مادر با آیلین جون

وای خدای من! آخه چطوری احساس درونیم رو با کلمات بیان کنم و حرف دلم رو به دوستان عزیزم منتقل کنم؟ مادر بودن احساسیه که واقعاً قلبیه و به زبان نمی یاد. من همیشه قدردان زحمات تمام مادران عزیز بودم ولی از موقعی که خودم مادر شدم، بهتر فهمیدم که مادرها چه زحماتی پای بچه ها می کشند تا اونها رو بزرگ و بارور کنند. از اینجا به همشون خداقوت میگیم و دعا می کنیم سایشون همیشه پایدار باشه. دختر نازنینم! دیروز بابا جون بهم زنگ زد و گفت آماده شو بریم خرید، چون آیلین و من میخواهیم برات کادو بخریم. تصور اینکه دختر کوچولوم، برام هدیه بخره خیلی شیرین و لطیفه. واقعاً هم دستت درد نکنه که در طول خرید صبوری کردی تا برام یه انگشتر طلای خوشگل ...
11 ارديبهشت 1392

دختر مامانی

دختر مامانی من! قربون شما بشم که هر جا گیر می کنی، چیزی میخوای، خرابکاری می کنی، کاری میخوای بکنی و یا میخوای بهت توجه بشه، تند تند "مامان" رو صدا می کنی تا به دادت برسه. حتی خیلی مواقع توی خواب هم کلمه ماما رو تکرار می کنی. دختر ملوسم! جدیداً هر جا میرم، دنبالم راه میفتی و تند تند خودت رو بهم میرسونی. خیلی مواقع هم که میخوای خودت رو برام لوس کنی، میای بهم می چسبی و سرت رو روی پاهام یا سینه ام میزاری. دخترک عزیزم! جالبه که هر چه بزرگتر میشی، بیشتر بهم وابسته میشی. این اواخر حتی وقتی میرم حموم، میای پشت درش میشینی و مدام در میزنی و منو صدا می کنی. اگر هم در باز باشه سریع میای تو. دختر نازنینم! هر وقت احساس می کنی از دست...
10 ارديبهشت 1392

لغتنامه آیلین

عسلم! شکر خدا روز به روز داری بزرگتر میشی و کلی کارهای جدید و با مزه انجام میدی که با نوشتن نمیشه بطور کامل توصیفشون کرد. مثلاً یکی از راه حلهایی که برای رفتن به اینور و اونور پیدا کردی اینه که صندلی یا میز عسلی رو برمیداری و به هر جایی که میخوای بری، می کشی و در واقع مثل یه واکر ازشون استفاده می کنی. (خدایی این کارت خیلی باحاله) شمع زندگیمون! کم کم کلمات بیشتری رو میگی و منظور خودت رو بهمون میرسونی. جالب اینجاست که با اینکه کامل حرف نمی زنی ولی میدونی چطوری خواسته خودت رو بیان کنی. مثلاً یه بار شب که از تشنگی بیدار شده بودی و من آب رو از روی میز کنار تخت برداشتم بهت دادم، یاد گرفتی که وقتی آب میخوای به او قسمت اشاره کنی تا من بفهمم آب ...
5 ارديبهشت 1392

به دنیا اومدن آرتین کوچولو

دختر نازم! جمعه هم برای عید دیدنی و هم بخاطر به دنیا اومدن نی نی جدید عمه تهمینه، رفتیم خونشون. البته نی نی که اسمش  آرتین جونه، بخاطر زود به دنیا اومدنش، خیلی کوچولو بود و فکر کنم همش به چشم یه عروسک بهش نگاه میکردی و وقتی گریه میکرد با تعجب دنبال صدا می گشتی. امیدوارم آرتین هر چه زودتر بزرگ بشه و بتونید با هم همبازی بشید. دنیا هم که کلی خانم شده بود و هنوز باهامون احساس غریبی میکرد. همچنین بعدش هم رفتیم خونه عمه کتی. اونا هم مرغ عشق داشتن و وقتی آوردند پیشت، بهش دست زدی و گفتی نا(ناز). جالبه که اصلاً نترسیدی و از دیدن پرواز کردنش، کلی ذوق میکردی. ...
5 ارديبهشت 1392

عید دیدنی آیلین و تیانا

عروسک نازنینم! روز سه شنبه هفته پیش با هم رفتیم دیدن خاله ندا و دختر نازش تیانا. اگه یادت باشه یکبار هم وقتی تازه به دنیا اومده بود، دیده بودیش. الان دیگه بزرگتر شده و برای خودش خانمی شده. ولی متاسفانه خیلی رابطه خوبی نتونستید با هم برقرار کنید. شاید هم علتش این بود که وقتی شما رو کنار هم گذاشته بودیم، تیانا یقه لباست رو گرفت کشید و باعث شد یکم ازش بترسی. ولی دختر عزیزم! به قول مامانش، تیانا اولین بار بود که بچه ای به سن تو می دید و براش تازگی داشتی. امیدوارم در دیدارهای بعدی دوستان خوبی برای هم باشید و از کنار هم بودنتون لذت ببرید. ضمناً علاوه بر عیدی که ما برای تیانا جون برده بودیم، اونم یه بلوز خوشگل بهت عیدی داد که ازش خیل...
5 ارديبهشت 1392

مسابقه عکس

سلام به دوستان عزیزمون! آیلین جون توی مسابقه عکس آتلیه پاپا شرکت کرده و نیازمند رای شماست تا بتونه برنده بشه. لطفاً برای رای دادن به آدرس  http://pix.papastudio.ir/Festival.aspx?fid=2  مراجعه نمایید و به عکس دخترم رای بدهید. ضمناً آیلینم با عکس زیر توی مسابقه شرکت کرده و اسمش هم روی عکس نوشته شده. پیشاپیش از عنایت و توجه شما کمال تشکر رو داریم و خواهشمندیم تنبلی نکنید و همین الان بهش رای بدبد.      ...
1 ارديبهشت 1392

دومین سالگرد تولد مامان با آیلین جون

نو گل من! امسال دومین سالی بود که در روز تولدم، فرشته کوچولویی مثل تو کنارم بود و لبخندهای شیرینش بهترین هدیه برای من. از خدا ممنونم که فرصت تجربه روزهای با تو بودن رو در کنار بابا جون بهم داده. ضمناً از تمام کسانی که از طریق تماس تلفنی، پیامک و یا دادن کادو تبریکات صمیمانشون رو ابراز کردند، خیلی ممنونم و امیدوارم خدا همیشه این عزیزان رو در کنارمون حفظ کنه و ما رو در صحنه زندگی تنها نزاره. آمین  دلبندم! چون روز تولدم مصادف با تعطیلی بود، با خاله افسانه اینا رفتیم پارک چیتگر و ناهار رو اونجا خوردیم. از طرفی خاله الناز هم یه چند روزی بود که اومده بود پیشمون و باعث شد بیشتر بهمون خوش بگذره. خدا روشکر هوا هم با اینکه ابری بود...
25 فروردين 1392

بازی کردن آیلین با آرال

دخترکم! این روزای بهاری خیلی هوا خوبه و جون میده برای پارک رفتن. برای همین هم سعی می کنم هر روز ببرمت پارک تا از بازی کردن و تاتی کردن در هوای آزاد لذت ببری. تو هم که عاشق ددر هستی و کاملاً معلومه که از پارک رفتن خوشت میاد. ضمناً هر وقت پارک میریم به آرال جون هم میگیم بیاد تا با هم بازی کنید. امروز هم به خانه کودک محله رفتیم تا در محیطی مناسب و کنار بچه ها بازی کنید. چون یکی از خصلتهایی که داری اینه که  از دیدن بچه ها ذوق می کنی و از تماشای بازی کردنشون، به اندازه خود بازی کردن، لذت می بری. . عزیزکم! باید بگم که از تاب سواری و سرسره بازی خیلی خوشت میاد و وقتی میزارمت بالای سرسره، خودت رو به جلو هل میدی تا زودتر...
20 فروردين 1392

قربون دخترم برم

قربون دختر با احساسم برم که وقتی صبح بیدار میشه، به زحمت خودش رو به مامانش می رسونه و با احساس تمام بوسش میکنه. قربون دختر مهربونم برم که وقتی می بینه کسی ناراحته، میره پیشش و دستش رو به نشانه ناز کردن روی صورتش می کشه و خیلی ناز، بوسش میکنه. قربون دختر نازم برم که جدیداً شمردن یاد گرفته و وقتی بهش میگیم یک، دو، با شیرین زبونی تمام میگه سه. حتی وقتی کسی برای عکس گرفتن میشماره، سه رو اون میگه و گاهی اوقات که تو حال و هوای خودش داره بازی می کنه، یک، دو، سه گفتن رو تمرین میکنه. قربون دختر شیرینم برم که وقتی هیجان زده میشه، دست و پاهاش رو به گونه ای خاص حرکت میده که به قول مادر جون، توی عمرش از هیچ بچه ای چنین حرکاتی ندیده و به...
17 فروردين 1392