آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

دندونهای 11 و 12 و شناختن اعضای بدن

دختر گلم! الان دیگه تقریباً تمام اعضای بدنت رو میشناسی و هر کدوم رو که می پرسیم، قشنگ نشون میدی. از همه با مزه تر اینه که وقتی می خوای پات رو نشون بدی، توی هر وضعیتی که هستی پات رو میاری بالا به طوریکه بعضی وقتها تعادلت رو از دست میدی  و برای همین سعی می کنی جایی رو بگیری تا نیفتی. دلبندم! دیروز دیدم که دندون یازدهم و دوازدهمت هم در قسمت آسیا پایین در دو سمت چپ و راست در اومده که امیدوارم مبارکت باشه. دختر عزیزم! بی نهایت دوستت داریم. اینم عکسهات، در حال بازی کردن با راکتهای بدمینتون در پارک   ...
3 مرداد 1392

دمپایی پوشیدن آیلین

پری ناز من! امسال عید، خاله الناز یه جفت دمپایی خوشگل بهت کادو داد ولی چون اون موقع هنوز راه نمی رفتی، علاقه زیادی بهش نشون ندادی. اما الان خیلی دوست داری که اونا رو بپوشی و راه بری. نکته جالب اینجاست که وقتی میشینی، اونا رو در میاری و میزاری پیشت و بعدش که پا میشی دوباره می پوشی. گاهی وقتها هم علاقه زیادی داری که فقط یه لنگه اونو پات کنی و دور خونه بگردی. اینطوری که معلومه خودت هم از راه رفتن با یه لنگه دمپایی خنده ات میگیره و از اینکه بالا و پایین میری خوشت میاد. در ضمن دیروز دیدم که برای اولین بار رفتی یه لنگه دمپایی منو پوشیدی و داری برای خودت دور خونه می چرخی و کیف میکنی. دختر کوچولوی دوست داشتنی من! ما انرژی زیستن رو از خنده ...
1 مرداد 1392

آیلین و تولد بابا جون

ناز گلم! جمعه شب که مصادف با شب تولد بابا جون بود، سعی کردم سوپرایزش کنم. برای همین خاله افسانه اینا رو دعوت کردم و با کیک خوشمزه ای که خاله افسانه جون درست کرده بود، جشن تولد و سوپرایزمون کامل شد. وقتی که آواز " تولدت مبارک " رو خوندیم و کیک رو آوردیم، بابا جون اول تعجب کرد و بعدش کلی ذوق کرد. تو هم علاقه خاصی به شمعهای کیک داشتی و بخاطر همین از کنار کیک تکون نمی خوردی. ضمناً از طرف خودم و شما یه سکه به بابا جون هدیه دادم و از طرف آقا جون و مامان مهین هم یه لباس خوشگل خریدیم که امیدواریم به خوشی استفاده کنه . ( دست همه درد نکنه ) دختر نازم! شما و بابا جون برام خیلی عزیزین و با بودن شما در کنارم، احساس خوشبختی می کنم. ...
29 تير 1392

باز هم شیرین کاری

پری ناز من! از همون دوران نوزادی علاقه زیادی به کارتون و برنامه های آموزشی که برات میذاشتم، داشتی و الان هم که بزرگتر شدی علاقه ات بیشتر شده، به طوریکه وقتی بعد از ظهر برمیگردیم خونه، سریع میری سراغ کنترلهای تلویزیون و اولش خودت اونا رو میگیری سمت تلویزیون و یه کم با دکمه هاش ور میری و وقتی به نتیجه نرسیدی میاری برای من و با اشاره ازم میخوای برات کارتون بزارم. بعدش هم با علاقه تمام میشینی نگاه میکنی و اغلب اوقات کارهایی مثل بای بای، دالی و بپر بپر کردن رو که اونجا بچه ها انجام می دهند، تو هم انجام میدی و اگر من هم مشغول کاری باشم ازم میخوای که بهت توجه کنم. دختر ملیحم! یکی از کارهای بامزه دیگه ای که انجام میدی اینه که وقتی گشنت میشه، می...
20 تير 1392

در اومدن دندونهای نهم و دهم

دختر دوست داشتنی من! چند وقت پیش وقتی داشتم باهات بازی می کردم، در کمال تعجب دیدم دندون آسیا سمت راستت کامل در اومده و دندون آسیا سمت چپت هم یکم جوونه کرده ولی ما اصلاً متوجه نشدیم. حالا فهمیدم که دلیل نا آرومی های اخیرت به خاطر همین بوده. دختر عزیزم! از موقعی که دندونهای کوچولوت در اومدن، یه مسواک انگشتی خریدم و هر روز اونا رو مسواک می کنم. موضوع جالب اینجاست که وقتی می خوام برات مسواک بزنم، میگم " آ " کن و تو هم دهنت رو باز می کنی و میگی " آ ". در کل از مسواک زدن خوشت میاد و گاهی وقتها شوخیت میگیره و یه نگاه شیطنت آمیز به من میکنی و انگشتمو گاز میگیری. عزیزم! خنده هایت بی پایان و اندوه از زندگیت دور باد. ...
16 تير 1392

تولد 16 ماهگی

پری ناز من! تولد 16 ماهگیت مبارک! ای شمع زندگیمون! باورم نمیشه که 16 ماه از زمینی شدن تو، فرشته کوچولو گذشت و تمام این مدت، زندگیمون حال و هوای دیگری به خود گرفت. دختر مهربونم! به برکت وجودت، برنامه ها طوری جور میشه که در اغلب مواقع، در مناسبتهایی مثل ماهگرد تولدت، تنها نیستیم و عزیزان دیگری در این جشن و شادی با ما سهیم هستند. ایندفعه هم در این روز مبارک کنار خاله افسانه اینا بودیم و خاله افسانه جون هم کیک خیلی خوشمزه ای به این مناسبت درست کرده بود و باعث شد مراسم تولدت تکمیل بشه. از این بابت هم کمال تشکر رو از خاله افسانه داریم و بهترینها رو براشون آرزو می کنیم. دختر عزیزم! وجود پر برکتت رو از ما دریغ مکن که تشنه این برکت وج...
15 تير 1392

شیرین کاریهای دختر گلم

دختر پریچهرم! با گذر روزگار، تو هم روز به روز بزرگتر میشی و کارهایی رو که یاد میگیری، با شیرینی تمام انجام میدی و دیدن این شیرین کاریهات، زندگی رو برامون لذت بخش تر میکنه. از جمله کارهای شیرینت اینه که وقتی گربه ای میبینی، دنبالش راه میفتی و خیلی با مزه میگی "پیش پیش". این کار رو اولین بار وقتی با خاله فرزانه و افسانه رفته بودیم پارک چیتگر، انجام دادی و باعث شدی کلی از دیدن این حرکتت بخندیم. دلبندم! چند روز پیش دو تا از عروسکهات رو که هر کدامش بزرگتر از خودت بودند، همزمان بر داشتی و سعی کردی یه فاصله ای رو جابجا کنی و جالبه که هر دو تا رو هم از قسمت دمشون گرفته بودی. دختر عزیزم! جدیداً هم تا جایی گوسفند می بینی م...
11 تير 1392