2 ماهگی
دیشب برای اولین بار بردیمت فست فود. البته تو که نمی تونستی پیتزا بخوری ولی بعدا به طور غیر مستقیم شیر - پیتزا می خوری.اونجا که پر از بچه های همسن و بزرگتر از تو بود و از هر طرف صدای جیغ و گریه شون میومد، تو آروم تو خواب ناز بودی.
راستی آیلین عزیزم! تولد 2 ماهگیت مبارک!
امروز هم واکسنهای 2 ماهگیت را زدی. من که اصلا دلشو نداشتم که ببینم بهت آمپول می زنن، به خاطر همین بابا زحمتشو کشید و پاتو نگهداشت تا واکسنت را بزنند. تو هم مثل دخترهای شجاع فقط اولش گریه کردی، به طوریکه بعد از چند لحظه که لباساتو می پوشوندیم داشتی می خندیدی. ولی بعد از 2 ساعتی لرزش شدیدی گرفته بودی و دستات سرد بود. من که خیلی ترسیده بودم به مادر جون زنگ زدم و اونم گفت مشکل خاصی نیست و از عوارض واکسن است. برای ناهار هم خاله نسیم با امیر علی اومدن پیشمون و دو تا لباس خوشگل برات هدیه آوردن (دستشون درد نکنه). اون موقع هم تب کرده و بیحال بودی و اذیت می کردی. واسه همین بابا هم زودتر اومد خونه و همش داشتیم می چرخوندیمت و جای واکسنت را کمپرس سرد می کردیم. بنده خدا بابا که تا 4 صبح بیدار موند و پرستاریتو کرد. تا اینکه شیفتمونو عوض کردیم و بعد از قطع شدن تبت، ساعت 4.5 صبح تونستم بخوابونمت.
به امید اینکه همیشه سلامت و سرحال باشی عزیزم.