تولد 10 ماهگی
دلبندم! تولد ١٠ ماهگیت مبارک!
نفسم! روز تولدت بابای مهربون، هم به خاطر دختر نازش و هم به خاطر اینکه من یه کم از حال و هوای ناراحتی دربیام، رفت برات کیک و شمع گرفت و ازت کلی عکسای خوشگل انداخت و برای شام هم ما رو برد بیرون. البته به خاطر اینکه هوا سرد بود سعی کردیم یه جای نزدیک بریم. خوشبختانه اونجا صندلی کودک هم داشتند و تو مثل دخترای گل اونجا نشستی و با زبون خودت حرف میزدی و آواز میخوندی و گذاشتی من و بابا با خیال راحت شام بخوریم. البته تو هم از مخلفات پیتزا که برات بد نبود، بی نصیب نموندی و با اشتها نوش جان کردی.
امروز هم بردیمت مرکز خرید و برات لباس و اسباب بازی خریدیم. یکی از اسباب بازیهات یو یو بود که خودت رنگ نارجیش رو انتخاب کردی و وقتی حرکتش میدی چراغش روشن میشه و رنگهای مختلف ایجاد میکنه و باعث ذوق کردنت میشه. یکیش هم حباب سازه که با کف صابون، حبابهای ریز و درشت درست میکنه و تو با دیدنشون غش غش می خندی. عزیزم! امیدوارم همیشه غنچه خنده بر لبات باشه که تمام سعی مامان و بابا، فقط خوشحالی و سعادت توست.