آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

اولین روز مدرسه

آیلین عزیزم! صبح روز اول مهر ماه, قبل از اینکه ما بیدارت کنیم پاشدی از خواب و سریع دست و صورتت رو شستی و آماده صبحانه خوردن شدی. با وجود اینکه شب قبلش از هیجان نتونسته بودی زود بخوابی. با هم راهی مدرسه شدیم و به محض رسیدن به سمت کلاست رفتی و دوست پیدا کردی. در تمام مدتی که پیشت بودم چشمات از خوشحالی برق میزد. دختر گلم! امیدوارم سال تحصیلی خوبی رو تجربه کنی و کلی خاطرات خوب و شیرین توی ذهنت ثبت بشه. ...
20 مهر 1396

جشن ورود به مدرسه

دختر گلم! امسال پیش دبستانیت رو توی مدرسه ثبت نام کردیم تا آمادگی بیشتری برای سال بعد داشته باشی. جالبه که تو هم خیلی از این موضوع استقبال کردی و از اینکه میخواستی بری مدرسه, بینهایت خوشحال بودی. موقع رفتن برای جشن ورود به مدرسه, هیجان زیادی داشتی و به جرات میتونم بگم که تا حالا تو رو اینقدر خوشحال ندیده بودمت. دخترم! من و بابا هم از دیدن این هیجانات تو انرژی میگیریم. ...
20 مهر 1396

فقط به عشق تو

آیلین عزیزم! باید بهت خبر بدم که یه نی نی توی راه داریم ولی هنوز نمیدونیم که دختره یا پسر. ولی هر کدوم هم باشن، مطمئنم که خیلی از بودنشون خوشحال میشی. البته هنوز این موضوع رو بهت نگفتیم چون 7 ماه صبر کردن خیلی برات سخته. به جرات میتونم بگم که تنها انگیزه ما از داشتن بچه دوم، فقط و فقط تو بودی و به عشق تو این تصمیم سخت رو گرفتیم. امیدوارم که بهترین تقدیرها براتون رقم بخوره و از وجود همدیگه نهایت لذت رو ببرید.   ...
30 مرداد 1396

شیرین زبونیهای آیلین

دختر گلم! در این روزهای گرم تابستون، هر روز عصر میریم پارک یا حیاط خونمون تا با دوستانت بازی کنی. بچه ها چه کوچکتر از خودت باشن و چه بزرگتر، خیلی خوب باهاشون کنار میایی و سریع یه بازی خوب پیدا می کنی و شروع به بازی می کنید. چند روز پیش داشتی تعریف میکردی که یکی از دوستات باهات دعوا کرده و منم گفتم که وقتی اون سرت داد میزنه،  تو هم داد بزن. یه کم فکر کردی و گفتی " آخه من دختر مهربونیم. نمی تونم داد بزنم ". یکی از حرفهای بامزه ای که میزنی اینه که بجای اینکه بگی منو دعوا می کنی، میگی " منو عصبانی میکنی " یکی دیگش هم اینه که میگی " حَسابم پرت شد ". خیلی خوب تمام احساساتت رو بیان می کنی و هیجانات...
18 تير 1396

تکیه کلام آیلین

آیلین جونم! یکی از خصوصیات جالبی که داری اینه که وقتی دلت برای چسب زخم تنگ میشه، الکی یه خراشی پیدا میکنی و چسب زخم میزنی. در حالیکه چند بار به شدت زخمی شدی و اصلاً به روی خودت نیاوردی. نفسم! برخلاف تصورم، تحملت در مقابل درد خوبه. به عنوان مثال چند وقت پیش چشمت حساسیت داد و کلی ورم کرد و تنها چیزی که گفتی این بود که " مامان فردانه! به این میکروبا بگو دخترمو اذیت نکنین ". درحالیکه بعدش خودم هم دقیقا به این مسئله مبتلا شدم و فهمیدم که چی کشیدی و چیزی نگفتی. جدیدا یه تکیه کلام بامزه بکار میبری و شروع هر صحبتی میگی " یه چیز میخوام بهت بگم، ولی ناراحت نشیا ".   ...
17 تير 1396

نقاشیهای آیلین

دختر گلم! اخیراً یاد گرفتی که برای دیگران نقاشی بکشی و به عنوان هدیه بهشون بدی. مثلاً قبل از رفتنمون به شمال, برای آقا جون و مامان مهین نقاشی کشیدی و خیلی با هیجان بهشون دادی.           ...
9 تير 1396

مسافرت شمال

دختر گلم! هفته پیش مامان مهین و آقا جون اومدن شمال و ما هم از تهران رفتیم و بهشون ملحق شدیم. این چند روز خیلی بهمون خوش گذشت. بخصوص که دریا و شن بازی رو خیلی دوست داری و اونجا می تونستی راحت بازی کنی. جا داره که از مامان مهین و آقا جون بخاطر تمام زحماتشون تشکر و قدردانی کنیم.                                                               ...
3 تير 1396