آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

عروسی

21 تیر ماه عروسی پسر دایی بابا ایمان بود و مامان مهین و آقا جون از مشهد اومدن تهران. این دومین عروسی بود که راشین شرکت میکرد ولی ایندفعه کارم خیلی سخت بود و باید مدام بهش شیر میدادم. خوشبختانه باهامون همکاری کرد و نزدیک شام یه چند ساعتی خوابید. آیلین هم با دنیا جون قرار بود جلوی پای عروس, گل بریزن. به همین خاطر از چند روز قبل باهاشون تمرین کردیم و خدا رو شکر بخوبی انجامش دادن. ...
9 مرداد 1397

4 ماهگی راشین

راشین جونم! تولد 4 ماهگیت مبارک! راشین جون در 4 ماهگی غلت میزنه و از حالت به شکم خوابیده خوشش میاد و قشنگ سرش رو بلند میکنه و اطراف رو نگاه میکنه. از چند وقت قبل هم سعی میکرد پاهاش رو به سمت دهنش ببره و الان موفق شده که شست پاش رو دهنش بکنه. راشین عزیزم کلا خوش خنده هستش و هر کس باهاش حرف میزنه میخنده. حتی در بدترین شرایط هم دل آدم رو نمیشکنه و با خنده جواب میده. مواقعی هم که غریبی میکنه اول یه خنده ای میکنه و بعدش سرش رو برمیگردونه. تقریبا از سه ماهگی با قهقهه میخندید و الان این خنده هاش زیاد شده. جالبه که بیشتر هم برای کارهای آیلین قهقهه میزنه و اولین بار موقعی که آیلین الکی خودش رو زمین میزد, راشین با صدای بلند خندید. از طرفی...
4 مرداد 1397

تهرانگردی

مدتها بود که دوست داشتم برم بام لند که نزدیک دریاچه چیتگره. ولی هر بار به دلیلی کنسل شد تا اینکه جمعه دو هفته پیش با راشین کوچولو رفتیم. خوشبختانه راشین توی کالسکه آروم بود و باعث شد یه روز جمعه خوب در مجموعه بام لند داشته باشیم. به خصوص به آیلین خیلی خوش گذشت چون شهربازی هم رفت و برای اولین بار تنهایی سوار ماشینهای کوبنده شد. یکشنبه هفته پیش راشین رو بردیم دکتر و دکترش یه سونوگرافی کلیه نوشت که باید میرفتیم سمت بلوار کشاورز. بعد از انجام سونوگرافی رفتیم پارک لاله که نزدیک اونجا بود. اون روز پارک رفتن برای هممون خوب بود. چون راشین تونست یه خواب راحت توی کالسکه داشته باشه, آیلین کلی بازی کرد و دوید و برای من و بابا خیلی از خاطرات شیرین ...
18 تير 1397

آیلین کونگ فو کار

آیلین جونم! از پارسال به کونگ فو علاقمند شده بودی و هر شب با بابا مسابقه میدادی و منم داور مسابقه میشدم. کلا یکی از خصوصیاتت اینه که از بازنده شدن ناراحت میشی و نمیتونی باهاش کنار بیایی. به همین خاطر این مسابقه بهانه خوبی بود که با این مسئله روبرو بشی و من هر از گاهی هم بابا رو برنده اعلام میکردم تا طعم شکست رو هم مزه کنی. خوشبختانه این روش خوب جواب داد و هر بار می باختی بدون ناراحتی به بابا می گفتی " پس بیشتر تمرین میکنم تا دفعه بعد ببرمت ". بعد از تعطیلی مدرسه ات هم اصرار کردی که به باشگاه نزدیک خونمون سر بزنیم تا یه کلاسی رو انتخاب کنی. در این بین کلاس کونگ فو رو انتخاب کردی و هر چقدر من و بابا خواستیم منصرفت کنیم قبول نکردی. حتی با باشگا...
16 تير 1397

عید فطر در مشهد

22 خرداد با قطار رفتیم مشهد تا عید فطر کنار خانواده عزیزمون باشیم. خوشبختانه راشین توی قطار خوابید و اصلا اذیت نکرد. حتی در حالت عادی شبها چند بار بیدار میشه و شیر میخوره ولی توی قطار اونقدر عمیق خوابیده بود که خودم چند بار بیدارش کردم تا شیر بخوره. طبق معمول هم سوالات آیلین ادامه داشت " کی سوار قطار میشیم؟ کی قطار راه میفته؟ کی میرسیم مشهد؟ و ... " کلا با رسیدن به هر مرحله, دوست داشت بره به مرحله بعدی. البته دیدن این هیجانات آیلین هم برامون لذت بخشه. خوشبختانه آیلین و پارسا دیگه بزرگ شدن و خوب با هم بازی می کنن و این مدت بساط پارک رفتن و انواع بازی کردنها به راه بود. روز عید فطر هم رفتیم باغ عمه معصوم و در کنار خانواده بزرگش ر...
30 خرداد 1397

نانوشته ها

راشین جون از هفته دوم تولدش, دستش رو میبرد سمت دهنش و از دو ماهگی انگشت شستش رو میزاره دهنش و یه ملچ ملوچی راه میندازه که بیا و ببین. در حالیکه اصلا پستونک نمی خوره و سریع پرتش میکنه بیرون. جالبه که آیلین بیشتر از همه مشتاق خوردن پستونکه و مدام راشین رو تهدید میکنه که اگه پستونک نخوره, خودش میخوره. یکی از چیزهایی که خیلی جلب توجه میکنه موهای پرپشت راشینه. هر کس راشین رو می بینه بدون استثنا در مورد موهاش اظهار نظر میکنه. هنوز هم قسمتی از موهاش بالا وایمیستن و به هیچ عنوان روی سرش نمی خوابن. این موهای بلند هم من رو وسوسه میکنه که گل سر و گیره های مختلف به سرش بزنم و قیافه بانمکش رو ببینم. یکی از کارهای روزانه راشین, بیدار کرد...
21 خرداد 1397

اولین سفر شمال با راشین جون

8 خرداد ماه با راشین 2.5 ماهه راهی شمال شدیم و از اینکه مامان مهین و آقاجون هم اونجا بودن خوشحال بودیم و دور هم لحظات خوب و شیرینی رو گذروندیم. البته جا داره از زحمات اونها هم تشکر کنیم که تمام تلاششون رو برای ثبت خاطرات خوش برامون انجام دادن. خوشبختانه راشین کوچولو کمال همکاری رو باهامون کرد تا بتونیم نهایت استفاده رو از زیباییهای طبیعت داشته باشیم. مثل اینکه آب و هوای شمال رو دوست داشت و خیلی راحت در طبیعت می خوابید. آیلین جون هم از این سفر و بودن کنار کسانی که دوستشون داره, خیلی خوشحال بود و از هر موقعیتی برای بازی استفاده میکرد. هر جایی که میرفتیم یه دوست برای خودش پیدا میکرد و مشغول بازی میشدن. فقط روزی که رفته بودیم هتل مروارید خزر, د...
17 خرداد 1397

به روایت تصویر

آیلین و راشین در تولد بنیتا جون اولین حضور راشین در پیتزا خوران نمایشگاه دستاوردهای بچه ها در مدرسه آیلین برای اولین بار برای آیلین جوجه خریدیم. چقدر هم از این موضوع خوشحال شد و ذوق کرد. نکته جالب اینجا بود که بهش میگفتم با هم بریم بخریم ولی میگفت نه خودت برو بخر و بعد از کلاس چرتکه برام بیار تا من سوپرایز بشم. متاسفانه جوجه ها زیاد عمر نکردن و روز بعد از خریدنمون مردن. ولی خدا رو شکر آیلین خیلی راحت با موضوع کنار اومد و من بیشتر از اون ناراحت شدم و اصلا نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم. از همه جالبتر این بود که آیلین من رو دلداری میداد و میگفت " خوب هر جوجه ای یه عمری داره و باید یه موقعی بمیره. اونام الان رفتن پیش خدا". مراسم...
17 خرداد 1397