روز برفی
هنوز هم آیلین عاشق برف بازیه و با دیدن برف از خود بیخود میشه. روزی که برف اومد یکبار با ساینا و سورنا رفتیم بیرون و کلی برف بازی کردند و بهشدن خوش گذشت. راشین هم از دیدن برفها تعجب میکرد و با احتیاط پاش رو روشون میذاشت.
عصر هم که بابا ایمان اومد آیلین دوباره باهاش رفت بیرون و روی برفها سر خورد.
حتی روز بعدش که مدرسه ها تعطیل بودن, آیلین از ترس اینکه برفها آب بشن, زود از خواب بیدار شد و کلی اصرار کرد که بریم برف بازی. خوشبختانه بعد از ظهر خاله سمانه و آنوشا اومدن پیشمون و با هم برف بازی کردن و یه آدم برفی خوشگل درست کردند. البته از بدشانسی گوشیم قاطی کرد و نتونستم ازشون عکس بگیرم و فقط آیلین بعدش با بابا ایمان رفت و کنار آدم برفی عکس گرفت.
عصر هم که بابا ایمان اومد آیلین دوباره باهاش رفت بیرون و روی برفها سر خورد.
حتی روز بعدش که مدرسه ها تعطیل بودن, آیلین از ترس اینکه برفها آب بشن, زود از خواب بیدار شد و کلی اصرار کرد که بریم برف بازی. خوشبختانه بعد از ظهر خاله سمانه و آنوشا اومدن پیشمون و با هم برف بازی کردن و یه آدم برفی خوشگل درست کردند. البته از بدشانسی گوشیم قاطی کرد و نتونستم ازشون عکس بگیرم و فقط آیلین بعدش با بابا ایمان رفت و کنار آدم برفی عکس گرفت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی