تولد 26 ماهگي
دلبندم! تولد 26 ماهگيت مبارك!
دخترك قشنگم! الان كه 26 ماهه شدي، شيرين زبونيات بيشتر شده و خيلي ناز و قشنگ حرف ميزني و سوال ميپرسي. نسبت به قبل بيشتر كلمات رو تكرار ميكني و كلمات جديد بيشتري مثل " سياه، زرد، بيست، بيني، بد، مو، با (پا)، "رو ياد گرفتي.
اين روزا كلمه بد رو ياد گرفتي و به هر كسي كه كار دلخواه تو رو انجام نده، لقب ميدي و با اخم بهش ميگي " ني ني بد، پيشي بد، ... ".
عزيزكم! نميدونم چرا جديداً نسبت به بچه ها بدبين شدي و وقتي كه ميبيني تعداد زيادي از بچه ها روي سرسره هستن، از سرسره بازي منصرف ميشي و برميگردي پايين. در حاليكه در حالت خلوت خيلي خوب سر ميخوري و بازي ميكني. فكر ميكنم از اينكه چند بار بچه ها روي سرسره هلت دادن آزرده شدي. به طوريكه بعضي وقتها دستات رو از دوطرف نرده ها ميگيري تا بچه هاي پشت سرت، ازت جلو نزنن. ( چقدر هم از اين موضوع ناراحتم )
اصلاً دوست نداري بچه ها دستت رو بگيرن و اينطرف و اونطرف بكشوننت و معمولاً در اين مواقع سعي ميكني از دستشون فرار كني و به ما پناه بياري.
وقتي كه زمين ميخوري يا جاييت درد ميگيره، ازمون ميخواي بوسش كنيم و جالبه كه بعد از بوس كردن اون محل، كاملاً خوب ميشي و به بازيت ادامه ميدي. از همه جالبتر اينه كه وقتي يه جايي از بدن ما هم درد ميگيره، سريع ميايي و با تمام وجودت، بغلمون ميكني و ما رو مي بوسي و ناز ميكني.( من عاشق اين احساسات لطيفت هستم)
اينا هم عكسهايي هستن كه توي پارك پرواز ازت گرفتم و چون پروانه زياد دوست داري، ميري سراغشون و رنگهاشون رو ميگي.
دختر نازم! از اينكه گردنبند و دستبند و ... بندازي، خوشت مياد و جديداً هم جاشون رو ياد گرفتي و ميري برميداري و اصرار ميكني كه برات بندازم. مدام هم بهشون نگاه ميكني و طرح كفش دوزكشون رو بهم نشون ميدي و ازم ميخواي كه اسمش رو بهت بگم. ( راستي اين ست طلا رو مادر جون و خاله ها موقع بدنيا اومدنت، برات كادو خريدن كه ازشون خيلي ممنونيم)
كلاً علاقه زيادي به يادگيري داري و مدام فلش كارتهايي رو كه مامان مهين براي تولدت هديه داده رو مياري و خيلي منظم روي زمين مي چيني و اونايي رو كه بلدي خودت ميگي و اونايي رو كه نميدوني، از ما ميپرسي. يه كار جالبي هم كه ميكني اينه كه هر چيزي رو هم از من ميپرسي و هم از بابا و بعد از دادن جوابت هم، خيلي جدي ميگي " اِ ".