بازگشت به خانه
آیلین عزیرم. بالاخره بعد از مدتها ( بیشتر از یک ماه ) با خاله الناز اینا، به خونه خودمون برگشتیم. البته باید بگم تمام لحظات این مسافرت پر از خاطره های به یاد ماندنی بود و به جرات میتونم بگم دیگه هیچ وقت این خاطرات تکرار نمیشن. قابل ذکره که همه عزیزانی که خوی بودند به ما لطف داشتند. دوست دارم از اینجا به خاطر همه زحماتشون به خصوص مادر جون، خاله ها و خاله بزرگها و ... کمال تشکر را بکنم و دست همشونو ببوسم. با اینکه الان اومدیم تهران، ولی دلمون اونجا مونده و امیدوارم هر چه زودتر دوباره دور هم جمع بشیم.
از طرف دیگه این مدت دل بابا جون برات یه ذره شده بود و از دیدنت کلی خوشحال شد. هر چند موقعی که ما اومدیم بابا برای ماموریت رفته بود بندرعباس. ولی از اونجا برات یه لباس خوشگل سوغاتی آورد.
راستی دیروز خاله الناز اینا هم رفتن و ما حسابی تنها شدیم.به امید دیدار مجدد
به یاد شکوفه های گیلاس که آخرین روز تو خوی رفتیم این عکستو میزارم: