آیلین و عمه کتی
عزیزتر از جونم! عصر دیروز عمه کتی و عمو علیرضا به دیدنت اومدن و برات کادو آوردن از اینجا بهشون میگیم دستتون درد نکنه. اولش که اومدن، تو خواب بودی ولی دل عمه کتی طاقت نیاورد و اومد بالا سرت تا تو رو ببینه و تو هم با صدای ما بیدار شدی. بعد از رفتن مهمونا، احساس کردم حوصلت سر رفته. به همین خاطر بردیمت بیرون و موقع برگشتن توی کالسکه خوابت برد. به خونه که رسیدیم دیگه بیدار نشدی و تا صبح خوابیدی. البته ساعت ٦ صبح بیدار شدی و دنبال کسی بودی باهات بازی کنه ولی وقتی دیدی من خوابم، یه مدتی با خودت بازی کردی و بعدش خوابت برد. عزیزم! بیشتر از تمام دنیا دوستت داریم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی