آموزش شنا (1)

آیلینم! جونم برات بگه که چند وقت پیش، باهمدیگه کلاس آموزش شنا ثبت نام کردیم و مادر و دختر با هم میریم استخر. البته فاطمه زهرا و مامانش هم با ما میان و شما بچه ها با یه مربی هستین و ما هم با یه مربی دیگه. مابین زمان استراحتمون میام پیشت و از دیدن خوشحالی و ذوقت، انرژی میگیرم.

دختر عزیزم! همون جلسه اول حرکات پا دوچرخه رو یاد گرفتی و مدام شعرش رو میخوندی " سیب میکشم، پا میزنم ". جلسه دوم یاد گرفتی خیلی راحت به پشت روی آب بخوابی. به گفته مربیت، پیشرفتت خیلی خوب بود و سریع حرکات رو یاد میگرفتی. با اینکه فاطمه زهرا از تو بزرگتره ولی کاملا از آب میترسید و اصلا توی استخر بزرگترها نمیومد.

جلسه سوم با کمک بازوبندهات، تونستی روی آب وایستی و پا دوچرخه رو تا حدودی یاد بگیری. جلسه چهارم هم اومدی توی قسمت عمیق و بدون هیچ ترسی شنا کردی. برای بازی هم یکم ازت فاصله میگرفتم و تو با هیجان دست و پا میزدی و خودت رو بهم میرسوندی. عزیزم! توی این مدت پیشرفتت خیلی خوب بود و مهمتر از همه این بود که از شنا کردن لذت میبری. بطوریکه بیرون آوردنت از استخر کار سختیه و هر بار باید از یه ترفند خاص برای راضی کردنت استفاده کنم.