آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

شیرین زبونیهای آیلین

دختر گلم! در این روزهای گرم تابستون، هر روز عصر میریم پارک یا حیاط خونمون تا با دوستانت بازی کنی. بچه ها چه کوچکتر از خودت باشن و چه بزرگتر، خیلی خوب باهاشون کنار میایی و سریع یه بازی خوب پیدا می کنی و شروع به بازی می کنید. چند روز پیش داشتی تعریف میکردی که یکی از دوستات باهات دعوا کرده و منم گفتم که وقتی اون سرت داد میزنه،  تو هم داد بزن. یه کم فکر کردی و گفتی " آخه من دختر مهربونیم. نمی تونم داد بزنم ". یکی از حرفهای بامزه ای که میزنی اینه که بجای اینکه بگی منو دعوا می کنی، میگی " منو عصبانی میکنی " یکی دیگش هم اینه که میگی " حَسابم پرت شد ". خیلی خوب تمام احساساتت رو بیان می کنی و هیجانات...
18 تير 1396

تکیه کلام آیلین

آیلین جونم! یکی از خصوصیات جالبی که داری اینه که وقتی دلت برای چسب زخم تنگ میشه، الکی یه خراشی پیدا میکنی و چسب زخم میزنی. در حالیکه چند بار به شدت زخمی شدی و اصلاً به روی خودت نیاوردی. نفسم! برخلاف تصورم، تحملت در مقابل درد خوبه. به عنوان مثال چند وقت پیش چشمت حساسیت داد و کلی ورم کرد و تنها چیزی که گفتی این بود که " مامان فردانه! به این میکروبا بگو دخترمو اذیت نکنین ". درحالیکه بعدش خودم هم دقیقا به این مسئله مبتلا شدم و فهمیدم که چی کشیدی و چیزی نگفتی. جدیدا یه تکیه کلام بامزه بکار میبری و شروع هر صحبتی میگی " یه چیز میخوام بهت بگم، ولی ناراحت نشیا ".   ...
17 تير 1396

نقاشیهای آیلین

دختر گلم! اخیراً یاد گرفتی که برای دیگران نقاشی بکشی و به عنوان هدیه بهشون بدی. مثلاً قبل از رفتنمون به شمال, برای آقا جون و مامان مهین نقاشی کشیدی و خیلی با هیجان بهشون دادی.           ...
9 تير 1396

مسافرت شمال

دختر گلم! هفته پیش مامان مهین و آقا جون اومدن شمال و ما هم از تهران رفتیم و بهشون ملحق شدیم. این چند روز خیلی بهمون خوش گذشت. بخصوص که دریا و شن بازی رو خیلی دوست داری و اونجا می تونستی راحت بازی کنی. جا داره که از مامان مهین و آقا جون بخاطر تمام زحماتشون تشکر و قدردانی کنیم.                                                               ...
3 تير 1396

نقاشی آیلین با موضوع ماه رمضان

دختر گلم! چند وقت پیش از طرف شرکت بابا، برای افطاری دعوت شدیم. قبل از افطار چند تا غرفه سرگرمی برای بچه ها داشتن. یکی از غرفه ها اختصاص به نقاشی با موضوع ماه رمضان داشت. تو هم سریع رفتی و شروع به کشیدن نقاشی کردی و خیلی جالبه که توی نقاشیت علاوه بر درخت و آدم، یه سفره کشیدی با کلی بشقاب. خانمی که اونجا نقاشیها رو تحویل می گرفت با دیدن نقاشیت گفت " معلومه که دخترتون خیلی دست و دلبازه و همیشه هیئتی غذا میده ". اعلام کردن که بعد از افطار اسم 6 نفر رو بعنوان برنده اعلام می کنن. تو هم خیلی پیگیر موضوع بودی و در تمام طول افطار داشتی لحظه شماری میکردی. خوشبختانه دیدیم اسم تو رو هم روی تابلو زدن و یه MP3 player بهت جایزه دادن. دیگه...
3 تير 1396
1