مسافرت آیلین به خوی
دختر نازم! بعد از مدتها بالاخره برناممون جور شد و صبح پنج شنبه عازم خوی شدیم تا یه نفسی تازه کنیم و از طبیعت پاییزی اونجا نهایت استفاده رو بکنیم. موقع جمع کردن وسایل هم خیلی با مزه بود و یه دفعه اومدیم دیدیم نشستی توی چمدون و برای خودت کیف میکنی.
توی خوی هم همه چشم انتظارت بودن و برای دیدنت لحظه شماری میکردن. تو هم که دختر خیلی مهربونی هستی، خیلی خوب با همه ارتباط برقرار کردی و از اینکه باهات بازی میکردن خوشت میومد. البته بابا مجبور شد زودتر برگرده ولی ما اونجا موندیم.
امسال مراسم تاسوعا و عاشورا رو هم کنار پدر جون و مادر جون و خاله ها، مهمون عمه فاطمه بودیم و بهمون خیلی خوش گذشت. بابا جون هم رفت مشهد تا به آقا جون و مامان مهین در نذری دادن کمک کنه و ما هم از اینجا دست به دعا میشیم و از خدای بزرگ میخواهیم که نذر همه رو قبول کنه. آمین
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی