آیلین صبورم
آیلین جونم! وقتی میفهمی که کسی میخواد مهمون بیاد خونمون، خیلی خوشحال میشی و لحظه شماری می کنی. البته باید بگم که اونقدر از من سراغشون رو میگیری که بعضی وقتا دیگه کلافه میشم و به همین خاطر اغلب از ترسم تا آخرین لحظه بهت نمیگم. جالبه که یکبار خودت متوجه شدی که من کلافه شدم و خیلی بامزه پرسیدی " یعنی الان مخت رو خوردم؟ " اون لحظه نمیدونستم بخندم یا عصبانی باشم. نفسم! چند روز پیش یه کرم کوچولو از توی میوه ها پیدا کردم و میخواستم بندازمش سطل آشغال که نذاشتی. برات توی یه ظرف گذاشتم تا بررسیهای لازم رو بکنی. از اینکه این کرم رو داشتی خیلی خوشحال بودی و کلی قربون صدقش میرفتی. براش کاهو و سیب گذاشتی و موقع خواب گذاشتی بالای تختت و خوا...
نقاشیهای آیلین
ایندفعه دیگه آپارتمان کشیدی: اینو کشیدی و گفتی " اینا من و توییم. بابا هم رفته سرکار " اینا رو نوشتی و گفتی " ببین من نوشتن بلدم " ...
شب یلدای 95
دختر نازم! چند روز قبل از شب یلدا، مادر و دختر با هم رفتیم خونه مادر جون. چون قبل از شب یلدا باید بر میگشتیم، مادر جون زحمت کشید و بخاطر ما بساط شب یلدا رو آماده کرد و باعث شد یه شب یلدای به یاد موندنی در کنار خاله ها، دایی جعفر و دایی مسعود داشته باشیم. جالبه که امسال علاقه خاصی به پشمک پیدا کرده بودی و از اینکه همه دور هم بودیم خیلی خوشحال بودی. این هم سفره یلدایی که در مجتمع شمس خوی بر پا کرده بودند: دلبندم! بعد از برگشتن از خوی هم، یه شب یلدا بخاطر بابا ایمان گرفتیم و بدین ترتیب امسال دوتا شب یلدا داشتیم. ...
آخرین روزهای برفی پاییز
یه روز برفی خوب در تهران برف بازی و درست کردن آدم برفی در خونه مادر جون ...
یه روز پاییزی زیبا در پارک ملت
یه روز پاییزی زیبا به همراه دوستان خوبمون در پارک ملت ...
یه روز بارونی در پل طبیعت
یه پیاده روی عالی در یه روز پاییزی و بارونی در پل طبیعت ...
وقتی که ...
وقتی مادر و دختر خونه باشن و کیک درست کنن و برای دخترمون هم، هر کیکی کیک تولد باشه: وقتی که داری با کامپیوتر کار میکنی و میبینی یه دختر ناز، یواشکی رفته زیر صندلیت: وقتی که بری شهر بازی و از ذوق کردن دخترت لذت ببری: ...