آموزش شنا (2)
نازگلم! جلسه پنجم آموزش شنا، مربیت بازو بندهات رو درآورد و یه ابر پشتت گذاشت. اولش از اینکه بیشتر توی آب فرو میرفتی، یکم دستپاچه شدی ولی وقتی دیدی که با دست و پا زدن روی آب میمونی دیگه ترست ریخت. اولش کنار استخر ایستاده بودم و تشویقت میکردم ولی بعدش دیدم با حضور من حواست پرت میشه و به همین خاطر رفتم از دور نگاهت کردم. عزیزم! وقتی که از دور منو میدیدی با انرژی بیشتری شنا میکردی و با هیجان زیاد برام دست تکون میدادی. وای که عاشق این ذوق کردنتم و با دیدنش خستگی از تنم در میره.
چون علاقه زیادی به برچسب داری، به سفارش مربیت بهت استیکر جایزه دادم و تو هم از این موضوع خیلی خوشحال شدی.
دختر دلبندم! جلسه ششم هم بعد از اینکه کمی به کمک ابر شنا کردی، مربیت ابر رو هم درآورد و بدون هیچ وسیله کمکی رفتی توی آب. ایندفعه هم با کمی تلاش یادگرفتی خودت رو روی آب نگه داری و قشنگ شنا کنی. از همه مهمتر اینه که وقتی آب توی دهن یا بینیت میره، هل نمیشی و به شنا کردنت ادامه میدی.
دختر گلم! هر چه جلوتر میریم علاقه ات به شنا بیشتر میشه. بطوریکه وقتی میام مهد دنبالت بعد از سلام سریع میگی " مامان! بریم استخت ". منم سعی میکنم برات توضیح بدم که اون روز نوبت آقایون هست و ما دیگه نمیتونیم بریم. ولی یکم فهمش برات سخته و مدام میپرسی " بابا نمیتونه با ما بیاد استخت؟ عموها باشن ما نمی تونیم بریم؟ " اونقدر هم سراغ استخر رو ازم میگیری که کلافه میشم. نکته جالب اینجاست که وقتی هم بهت میگم " آیلین جونم! لطفا حرفت رو تکرار نکن. من دیگه ناراحت میشم " باز هم سراغشو میگیری با این تفاوت که میایی آروم کنار گوشم میگی.