آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

۲۶ ماهگی راشین

راشین عزیزم، الان دیگه با شیرین زبونیاش دل همه رو میبره و خنده به لب همه میاره. خیلی کلمات رو بامزه تلفظ میکنه و تقریبا هرچی میشنوه رو میگه ولی بعضی از کلمات فقط برای ما مفهومه. یکی از چیزهایی که خیلی بامزه میگه اینه " میخوام کارتون بینم ". راشین دوست داره کارهایی رو که آیلین انجام میده رو بکنه. مثلا لباسهای کونگ فو و دختر کفشدوزکی آیلین رو می پوشه و سعی میکنه همون حرکات مشابه رو انجام بده. خوشبختانه خواهرهای خوبی برای هم هستن و همیشه حواسشون به هم هست. بیشتر مواقعی که با آیلین درس کار میکنیم، تا راشین میبینه که یه چیزی مثل پاک کن و خط کش کمه، سریع میره میاره. آیلین هم اغلب رعایت کوچکتر بودن راشین رو میکنه و هر چی بخواد بهش میده. این ژست...
20 ارديبهشت 1399

۲۵ ماهگی راشین

راشین نازنینم خیلی شیرین زبون و بانمک شده و دختر خیلی مهربونیه. خیلی با احساس با عروسکهاش بازی میکنه و معمولا دوست داره اونارو، با خودش هر جایی ببره. اخیرا که هر بار میریم حموم، یکی از عروسکهاش رو هم با خودش میاره و میشوره. تاب سوار میکنه و هلشون میده و یا کنار خودش میزاره و تاب سواری میکنه. راشین حموم رو خیلی دوست داره و تا میفهمه که میخواهیم بریم حموم، سریع لباسهاشو درمیاره و دیگه نمیزاره کار دیگه ای بکنی و شروع به آب بازی میکنه. هر بار هم با چیزایی مثل حباب سازی، رنگ انگشتی و غیره مشغولش میکنم. جدیدا هم بعد از حموم که میخوام لباساشو بپوشونم، از دستم فرار میکنه و میگه " مامان هلولا اومد ". راشین خیلی بستنی دوست داره و هر وقت ما میخواهی...
21 فروردين 1399

سیزبدر ۹۹

امسال بخاطر کرونا سیزده بدر متفاوتی داشتیم و توی خونه موندیم. ولی بابا ایمان زحمت کشید و توی بالکن برامون کباب خوشمزه درست کرد. ما هم آهنگ گذاشتیم و توی بالکن برای خودمون جشن سیزده بدر گرفتیم و روز خوبی رو سپری کردیم. هر چند بیرون نرفتیم ولی اینم تجربه خوبی بود و خاطره خوبی شد. ...
13 فروردين 1399

نوروز ۹۹

امسال متاسفانه بخاطر کرونا نرفتیم خوی و خونه خودمون موندیم. آیلین خیلی از این موضوع ناراحت شد ولی وقتی باهاش صحبت کردیم، قبول کرد و با این موضوع کنار اومد. چند روز قبل از سال تحویل مشغول تهیه لوازم سفره هفت سین شدیم. آیلین و راشین علاقه زیادی به رنگ کردن تخم مرغ داشتن وآیلین خیلی قشنگ رنگ آمیزی کرد. همچنین یه ماهی کاغذی هم با آیلین درست کردیم که هم برای سفره مون خوب بود و هم برای بازی بچه ها. بدین ترتیب اولین سفره هفت سینمون رو چیدیم و برای سال تحویل آماده شدیم. امسال سال تحویل ساعت ۷:۲۱ صبح بود و به همین خاطر بچه ها رو صبح زود بیدار کردیم تا سر سفره هفت سین حاضر باشن. خدا رو شکر راشین هم زود سرحال اومد و با اشتیاق سراغ شکلاتها رفت. ...
2 فروردين 1399

چهارشنبه سوری ۹۸

امسال بخاطر کرونا در قرنطینه بودیم و تقریبا ۳ هفته بود که اصلا بیرون نرفته بودیم و قصد نداشتیم چهارشنبه سوری هم بیرون بریم. ولی وقتی شوق و اشتیاق آیلین رو برای بیرون رفتن دیدیم تصمیم گرفتیم یه آتیش کوچولو، روبروی خونه روشن کنیم و خیلی کوتاه مراسم چهارشنبه سوری رو بجا بیاریم. اون شب خیلی دلم برای راشین سوخت چون وقتی بهش گفتم میخواهیم بریم بیرون با ناباوری چندین بار ازم پرسید " ددر؟ ددر؟ ". بنده خدا باورش نمیشد که بعد از چندین روز میخواد بیرون بره. آیلین و راشین از دیدن آتیش و پریدن از روش خیلی خوشحال شدن و چند تا ترقه هم زدن. خوشبختانه افراد دیگه هم چندتا منور هم همزمان با ما  زدن و همگی باعث شد یه چهارشنبه سوری کوتاه و دلنشینی داشته باشیم. ...
28 اسفند 1398

نوروز 96

دختر عزیزم! امسال دیگه معنی سال نو و بهار رو خوب متوجه شده بودی و هیجان خاصی برای اومدن عید داشتی. طوریکه که با دیدن سبزه و ماهی و ... ذوق میکردی و بیصبرانه منتظر عید بودی. امسال برای جشن نوروز رفتیم خوی و اونجا دور هم جمع شدیم و لحظات خوبی رو کنار هم بودیم. خدا رو شکر هوا هم خیلی خوب بود و به همگی ما خیلی خوش گذشت.     خوشبختانه همونجا هم عروسی دعوت شدیم و باعث شد اولین مراسم حنابندان رو هم ببینی. جالبه که از دیدن این مراسم خیلی خوشحال شدی و با هیجان کامل شمع گرفتی دستت و کف دستت حنا گذاشتی.     نفسم! بالاخره راضی شدی که موهات رو کوتاه کنی و خاله الناز زحمت این کارو کشید....
27 فروردين 1396