آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 27 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 22 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

مسافرت همدان

5 آبان ماه با مامان مهین و آقاجون که از مشهد اومده بودند, راهی همدان شدیم و اول از همه رفتیم غار علیصدر. این غار برای آیلین جذابیتهای زیادی داشت و از قایق سواری لذت میبرد. راشین هم اولش متوجه نبود که قایق روی آب حرکت میکنه و وقتی فهمید خیلی بامزه گفت " آب بازی " و چون صبح زود راه افتاده بودیم دیگه مابین راه خوابش برد. روز بعد هم از آرامگاه بوعلی سینا, بابا طاهر, بازار سنتی, هگمتانه, گنجنامه و لالجین دیدن کردیم. جلوی در ورودی هگمتانه ماشین کودک گذاشته بودند و آیلین و راشین اشتیاق زیادی برای کرایه کردنش نشون دادن و کلی از ماشین سواری لذت بردند. البته برای ما هم خوب شد چون مسیر پیاده روی زیادی داشت. گنجنامه هم یه غار آکواریوم داشت ک...
8 آبان 1398

شانزدهمین سالگرد ازدواجمون و 19 ماهگی راشین

19 ماهگی راشین جون متقارن با شانزدهمین سالگرد ازدواجمون بود. به همین مناسبت رفتیم درکه و ناهار هم اونجا خوردیم. خوشبختانه خاله پروانه هم همراهمون بود و باعث شد که روز خیلی خوبی داشته باشیم. الان راشین بیشتر چیزهایی رو که میشنوه تکرار میکنه و بعضی از کلمات رو خیلی بامزه ادا میکنه. خیلی خوب با حرکاتش منظورش رو بهمون میرسونه. جالبه که وقتی از باباش چیزی میخواد و بهش نمیده, سریع میاد سراغ من و با حرکات دست و زبون شکایت باباش رو میکنه. اون موقعست که قیافش خیلی دیدنیه. وقتی داره خرابکاری میکنه, با وجود اینکه میدونه گفتیم نکن ولی انجامش میده و ما رو هم صدا میکنه که خرابکاریش رو ببینیم. مثلا ازمون آب میگیره که بخوره ولی دستش رو میکنه توش و دست و ...
27 مهر 1398

شروع مدرسه آیلین

از یکم مهرماه آیلین عزیزم وارد کلاس دوم شد و سال تحصیلی رو با ذوق و شوق فراوان آغاز کرد. خوشبختانه آیلین حس مسولیت زیادی در مورد تکالیف مدرسه اش داره و تمام سعیش رو میکنه تا بخوبی انجام بده. خیلی هم خوش خطه و دقت میکنه که زیبا و تمیز بنویسه. توی همه درسها هم زرنگه و سریع یاد میگیره. اوایل مهرماه بهش قول دادم که اگه چندتا "صد آفرین" گرفت, براش ساعت رباتیک بخرم و همین طور هم شد و منم به قولم عمل کردم و براش خریدم. نمیتونم بگم که چقدر از گرفتن این ساعت رباتیک خوشحال شد و ذوق کرد. امیدوارم که در تمام مراحل زندگیش موفق باشه و مهمتر از همه اینکه از لحظه لحظه زندگیش لذت ببره. ...
27 مهر 1398

18 ماهگی راشین

راشین عزیزم! 18 ماهگیت مبارک! احساس میکنم روند رشد راشین خیلی سرعت گرفته و الان تقریبا همه چی رو می فهمه. خیلی باهوشه و قدرت تقلید فوق العاده ای داره. جالبه که لحظه اول نشون نمیده که دقت کرده و یاد گرفته ولی بعدا خودش همون کار رو تکرار میکنه. مثلا یکبار بابا ایمان براش دومینو چید تا بزنه و راشین روز بعدش به همون شکل دومینو رو چید و خودش هم کلی ذوق کرد. راشین یکسری کلمات جدید مثل دوپ ( توپ), آپو ( شیر), دَ (در), نانا ( آهنگ و رقص) و با (اسب) رو یاد گرفته. جالبه که  کلمات سختی مثل آب بازی و عزیزم رو میگه ولی کلمات ساده تر رو نمیگه. اصلا نمیزاره من و بابا ایمان با هم حرف بزنیم و مدام ما رو صدا میزنه. جالبه که وقتی جوابش رو نمیدیم صدا رو بلند و...
25 شهريور 1398

مسافرت شمال

12 شهریور به سمت چمستان راه افتادیم و رفتیم ویلای همیشگی. مامان مهین اینا و خانواده عمو بابک هم از مشهد اومده بودن و خوشبختانه همگی دور هم جمع بودیم. جا داره که اینجا از خانواده عزیزمون بخاطر تولد و کادوهای قشنگشون که برامون گرفتن تشکر و قدردانی کنیم و بگیم که واقعا سوپرایز خوبی بود. چون مدت زیادی از تولدمون گذشته بود و اصلا انتظارش رو نداشتیم. اون چند روز منطقه واز, کنار دریا و دریاچه الیمالات رفتیم و خیلی بهمون خوش گذشت. در این مسافرت راشین برای اولین بار توی دریا رفت و اولش از اینکه کامل توی آب بره خوشش نمیومد ولی بعدش راه افتاد و خیلی قشنگ روی تیوب میشست و با پاهاش به آب ضربه میزد. وقتی هم میخواستیم بیاریمش بیرون اصرار داشت که بره آب بازی...
15 شهريور 1398

مسافرت تابستونی

19 مرداد سفر تابستونیمون رو شروع کردیم و در شهر فومن یه ویلا اجاره کردیم و همون روز اول راهی قلعه رودخان شدیم. برای رسیدن به قلعه باید از  1000 پله بالا میرفتیم و ما هم کمر همت بستیم و راه افتادیم. راشین اول راه خوابید و حتی طی مسیر هم که می ایستادیم و دست به دستش میکردیم اصلا بیدار نمی شد. با تمام سختیها خودمون رو به قلعه رسوندیم و لحظات آخر که میخواستیم برگردیم پایین, راشین از خواب بیدار شد. خوشبختانه قلعه بسیار زیبایی بود و به تمام سختیهاش می ارزید. روز دوم رفتیم ییلاقات ماسال و با مناظر کاملا رویایی روبرو شدیم. بالای مسیرش طوری بود که  از ابرها هم بالاتر قرار گرفتیم و حرکت ابرها رو قشنگ میدیدیم. اون روز هوا بارونی و بسیار لطیف بود ...
29 مرداد 1398

17 ماهگی راشین

راشین جونم! 17 ماهگیت مبارک نفسم! الان راشین یکسری کلمات مثل عزیزم, دودو, دادا ( لالا) و تاب تاب رو میگه و منظورش رو میرسونه. وقتی ازش می پرسیم گاو چی میگه؟ خیلی ناز میگه " ما, ما ", برای گوسفند میگه " با, با " و برای سگ میگه " هاپ, هاپ". با دیدن اسب ادای پیتکو پیتکو کردنش رو درمیاره و کتاب حیواناتش رو خیلی دوست داره و همش ازمون میخواد که اسم و صدای حیوانات رو بهش بگیم. این مدت 2 تا دندون نیش راشین دراومد. به همین خاطر یه روز کامل شدیدا تب کرد و خیلی اذیت شد. وقتی هم بردیمش دکتر گفت چون علایم دیگه ای نداره باید صبر کنیم تا ببینیم ادامه داره یا نه. تا اینکه دیدیم داره دندون درمیاره. راشین خیلی دختر مهربونیه و هر چی میخوره به دیگران هم میده. م...
28 مرداد 1398