اولین شب تنهایی
دخترم! دیروز بابا بخاطر رفتن عمو بابک اینا به مالزی، رفت مشهد و من و تو برای اولین بار تنها موندیم. ولی وجودت قوت قلب عجیبی بهم داد و اصلا احساس تنهایی نکردم. شب که بیدار میشدم و تو رو پیشم میدیدم با آرامش بیشتری میخوابیدم. موضوع جالب اینجاست که دیروز بعد از برگشتن به خونه و یه کم بازی کردن، حدود ساعت ٥ گرفتی خوابیدی و عصر هر چقدر ماساژت دادم تا بیدار بشی، بیدار نشدی و تا خود صبح با آرامش خوابیدی.
عزیزم! چقدر دختر فهمیده ای هستی و مامان رو درک می کنی. عاشقتم خوشگلم.
ضمناً بایستی بگم اسم دختر خاله ندا، تیانا است که من اشتباهاً تانیا نوشتم. اینم عکس نازت با اون سرویس کفش دوزک خوشگلت:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی