آیلین شیطون
آیلین نازم! صبح روز یکشنبه بیدار شدم و بهت شیر دادم تا تو رو بزارم پیش خاله پروانه و خودم برم سر کار، ولی یکدفعه سرفه ات گرفت و همه شیرها رو بالا آوردی. به همین خاطر سر کار نرفتم و پیشت موندم. عصر هم که حالت بهتر شده بود، بردمت پارک گلها تا هوایی عوض کنی. بعد از شام هم خاله پروانه به سنندج برگشت و باز ما تنها شدیم و از روز دوشنبه به مهد برگشتی. باید بگم که خاله پروانه فقط به عشق دیدن تو این همه راه رو اومده بود. ما هم از اینجا میگیم: خاله جون خیلی دوستت داریم و امیدواریم بازم خیلی زود، بیایی پیشمون.
راستی عزیزم! توی مهد به اسمهای آیلین چشم آبی، عروسک و باربی معروف شدی و حتی خیلی از مامانای بچه ها هم تو رو می شناسند.
دخترم! از همان موقع تولدت، حمام کردن رو دوست داشتی و اصلا توی حمام صدات در نمیومد. الان هم وقتی میزارمت توی آب، دستت رو به آب میزنی و شلپ شلپ راه میندازی. کلا این روزا شیطون شدی و کم کم داره تحرکت زیاد میشه.
عسلم! همه اینها بهانه ایست که بهت بگیم خیلی دوستت داریم.