روز دختر 95
آیلین جونم! روزت مبارک دختر گلم!
عزیزم! امسال به مناسبت روز دختر، بردمت شهر کتاب تا چند تا کتاب انتخاب کنی. وقتی فهمیدی که میخوام برات کتاب بخرم خیلی خوشحال شدی و چند بار دستم رو گرفتی و بوسیدی. این ابراز احساساتت رو خیلی دوست دارم و از دیدن خوشحالی تو، منم خوشحال میشم.
جالبه که همونجا نشستی پشت میز تحریر و شروع کردی به خوندن کتابهات. چقدر هم از میز تحریره خوشت اومده بود و دوست داشتی برات بخرم. ولی بهت گفتم باید دعا کنی که اتاقت بزرگتر بشه تا برات بخریم. تو هم همونجا دستاتو بالا گرفتی و گفتی " خدایا! خدایا! اتاقم بزرگتر بشه، آمین یا رب العالمین "
وقتی بهت گفتم " عزیزم! روزت مبارک! با تعجب پرسیدی " یعنی تولدمه؟ پس چرا برام کیک تولد نخریدی؟ " از نظر تو همه جشنها باید کیک تولد داشته باشن و این حست اونقدر قوی بود که منو مجبور کرد که یه کیک موزی برات درست کنم و نمیتونم توصیف کنم که حین درست کردن این کیک، چقدر هیجان داشتی و خوشحال بودی.