سفرنامه کرمانشاه (4)
نفسم! صبح روز جمعه که آخرین روز سفرمون بود رفتیم بازار سنتی کرمانشاه و بازدیدی ازش کردیم.
بعد از بازار سنتی، از تکیه مالک دیدن کردیم که یه حیاط خیلی باصفا داشت با یک حوض خوشگل و طبق معمول اونجا مشغول آب بازی شدی. جالبه که یه آب پاش هم پیدا کرده بودی و به گلها آب میدادی.
داخل تکیه هم یه منبر وجود داشت و تو هم سریع رفتی بالای منبر و شروع به خوندن شعر و سخنرانی کردی. سخنرانیت خیلی بامزه بود و برات فیلم گرفتم تا وقتی که بزرگتر شدی ببینیش.
دختر گلم! در آخرین مرحله مسافرتمون هم از بیستون دیدن کردیم که شامل مجسمه مرد هرکول و کتیبه بیستون بود و خوشبختانه اونجا هم یه برکه آب خوشگل داشت و باعث شد گرمای ظهر برامون قابل تحمل بشه. نهایتا هم بعد از بیستون ناهار خوردیم و راهی تهران شدیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی