حس بزرگ شدن آیلین
دختر نازم! روز به روز که جلوتر میریم تو هم بزرگتر و خانم تر میشی و وقتیکه به عقب برمی گردیم، باور نمی کنیم که تو همون نی نی کوچولوی نازی هستی که حتی قادر نبودی درست و حسابی شیر بخوری. بعضی وقتها خیلی دلتنگ اون روزها میشم و دوست دارم که بازم دختر کوچولوم رو محکم بغل کنم و دوباره اون احساس مادرانه غیر قابل توصیف رو تجربه کنم.
آیلین جونم! رنگ آمیزیت خیلی خوبه و خیلی با دقت انجام میدی و به قول خودت از خط بیرون نمیزنی. ولی بندرت خودت نقاشی میکشی و هر موقع خودت بخواهی اینکار رو انجام میدی. مثلاً چند وقت پیش یه رنگین کمان و یه سنگ کشیدی.
عزیزم! این روزها حس بزرگ بودن بهت دست داده و سعی میکنی که مشابه کارهای منو انجام بدی. مثلاً میری رژ لب منو میزنی و میگی " من دختر بزرگی شدم دیگه " یا اینکه کفشهای منو میپوشی و ژست میگیری و میخوای که ازت عکس بگیرم.