مسافرت زمستانه به خوی
دختر گلم! دوشنبه گذشته عزم سفر به خوی رو کردیم و با اینکه هوا سرد و برفی بود ولی خیلی بهمون خوش گذشت و علاوه بر اینکه مادر جون رو خوشحال کردیم، یه دل سیر هم برف بازی کردیم. فکر میکنم بهتره عکسها رو ببینیم تا توضیحات لازم رو در موردشون بدم.
صبح روز چهارشنبه برف نرمی شروع به باریدن کرد و ما هم سریع شال و کلاه کردیم و زدیم بیرون.
اینم سگی که از اونجا داشت رد میشد و با خوردن کیک، دیگه پیش ما موندگار شد.
نمیدونم چرا یکدفعه هوس کردی بری صندوق عقب ماشین بشینی و جالبه که خیلی هم از این بابت خوشحال بودی.
پیک نیک روز پنج شنبه و روشن کردن آتیش. جمع شدن دور آتیش تو اون برف و سرما چه لذتی داشت.
علاقه خاصی داشتی که چوبها رو تیکه کنی و با اینکه سنگین بود ولی کم نمیاوردی.
علاقه خاصی هم به آتیش داری و از اینکه چوب بیاری و بندازی توش، بینهایت لذت میبری. ایندفعه هم یه سرگرمی جدید پیدا کرده بودی و با یه چوب، از برفها برمیداشتی و میگرفتی روی آتیش و وقتیکه صدای " چس " میداد ذوق میکردی.
اینجا هم به مناسبت تولد خاله فاطمه رفتیم خونشون و باعث شد یه دل سیر با سگشون بازی کنی. نمی تونم توصیف کنم که چقدر از حیوانات خوشت میاد.
و اما روز آخر و پیتزای بزرگ مادر جون و خاله ها. البته بمیرم برای دختر گلم که یه کم قبلش، موقع بازی کردن زمین خورد و بینی و لبش زخمی شد.