خاطرات سفر به استامبول (2)

دختر دلبندم! روز دوم هم عازم جزیره بیوک آدا شدیم. اون روز هم ذوق کشتی سوار شدن رو داشتی و از دیدن اونهمه کشتی شگفت زده شده بودی. بعد از اینکه سوار کشتی شدیم دیدیم که کلی ماهی و عروس دریایی دور کشتی دارن شنا میکنن که صحنه بسیار دل انگیزی بود.

کشتی برای رسیدن به جزیره بیوک آدا، باید از مابین چند جزیره سرسبز و زیبا رد میشد. در حین حرکت کشتی مرغ های دریایی کنارمون پرواز میکردند و خوردنیهایی رو که مسافرها براشون می انداختند رو روی هوا می گرفتند.

بعد از رسیدن به جزیره هم سوار کالسکه شدیم و تمام دور جزیره رو گشتیم. گلهای زیبا و خانه های ویلایی کنار ساحل منظره فوق العاده ای رو ایجاد کرده بودند. برای ناهار هم یه رستوران کنار دریا انتخاب کردیم و من و تو ماهی سفارش دادیم. یکی از خواص رستورانش این بود که مرغهای دریایی پشت پنجرش پرواز میکردن و منتظر غذا بودن. ما هم بعد از خوردن غذامون، باقیمانده ماهی رو براشون انداختیم. از اونجا که همیشه از غذا دادن به حیوانات لذت میبری، ایندفعه هم از اینکار نهایت لذت رو بردی.

شب هم بارون نرمی شروع به باریدن کرد و چون بهت قول داده بودیم که بستنی بخریم، زیر بارون مشغول خوردن بستنی شدیم. خیلی وقت بود که از این کارها نکرده بودیم و باعث تجدید خاطره برای همگی ما شد و خیلی مزه داد.