آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

تولد آنوشا جون

1393/10/20 15:17
نویسنده : مامان آیلین
1,225 بازدید
اشتراک گذاری

دخترنازم! یکی از دوستان محبوبت آنوشا جون، دختر خاله سمانه هستش که رابطه دوستانه خیلی خوبی با هم دارین. چند بار با هم پارک و خانه کودک رفتیم. چون چند سالی هم از تو بزرگتره، خیلی خوب با هم بازی میکنید.

جمعه هم به مناسبت جشن تولدش، خونشون دعوت بودیم و با وجود اینکه کوچکترین عضو این مهمونی بودی، کلی جشن رو مدیریت میکردی مثلاً تا بچه ها شیطونی و سر و صدا میکردن، میگفتی " بچه ها! بسه، سیس " یا یه اسباب بازی شبیه کنترل پیدا کرده بودی و سمت تلویزیون میگرفتی و به خیال خودت آهنگها رو عوض میکردی و رو به مهمونا میگفتی " بچه ها! نانای ". یه بادکنک هم برداشته بودی و سعی میکردی به بادکنکهایی که از سقف آویزون شده بودند، بزنی. در ضمن يه دختربچه ديگه به نام نيلرام اونجا بود كه يكم از تو بزرگتر بود ولي شباهت عجيبي بهم داشتيد.

عزیزم! بمیرم برات که علاقه زیادی به کادوها داشتی به خصوص اونایی که کاغذ کادوشون عکس تام و جری و کیتی داشت. وقتی هم کادوها رو باز کردن و چشمت به ماژیکهایی که ما به عنوان هدیه برده بودیم افتاد، هوس نقاشی یا به قول خودت " دفترچی" کردی و همش چشمت دنبالشون بود. در نهایت مجبور شدم از آنوشا بگیرم، ولی قانعت کردم که بزاریم تو کیفم و بریم خونه نقاشی کنیم. بعدش هم یواشکی دادم به خاله سمانه و اومدیم خونه ولی برای اینکه پیشت بدقول نشم سریع یه بسته مداد شمعی که از قبل داشتی و بهت نشون نداده بودم رو گذاشتم توی کیفم. از اونجا که چیزی رو هم فراموش نمی کنی فوراً اومدی سراغم که ماژیکها رو بهت بدم. وقتی که مداد شمعی ها رو از کیفم درآوردم، اونقدر ذوق کردی که دیگه سراغ ماژیکها رو نگرفتی و تا آخر شب باهاشون مشغول بودی.

 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

نازنین
17 خرداد 94 14:42
سلام امیدوارم ایلین جونت همیشه زنده باشه