آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

اولین تجربه سینما رفتن آیلین

1393/7/10 9:55
نویسنده : مامان آیلین
342 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازم! صبح روز دوشنبه تازه به سرکارم رسیده بودم که از مهدت تماس گرفتند و گفتند که آیلین بیرون روی شدیدی داره و لطفا بیایین دنبالش. من هم با کلی نگرانی اومدم سراغت و با هم رفتیم خونه. ولی خدا رو شکر دیدم حالت خوبه و سر حال هستی. بعد از اینکه بهت کته و ماست و عرق نعنا هم دادم، دیگه هیچ مشکلی نداشتی.

از مدتها با خاله مریم تصمیم گرفته بودیم که تو و آرال رو ببریم سینما تا شهر موشها رو ببینید. به همین خاطر فرصت رو غنیمت شمردیم و هماهنگ کردیم و رفتیم سینما کوروش. من خودم هم اولین بارم بود که این سینما میرفتم چون به تازگی افتتاح شده بود. از شانس شما سینماش، خیلی مجهز و خوب بود ولی یه کم نگران بودم که حوصله نکنی تمام مدت بشینی و فیلم تماشا کنی.

دختر گلم! وارد سالن که شدیم هر صندلی خالی رو که میدیدی میپریدی میشستی روش و من مدام میاوردمت پایین و میگفتم این صندلی ما نیست تا اینکه بالاخره به صندلی خودمون رسیدیم. اولش که چراغها رو خاموش کردن، دوست نداشتی و اصرار داشتی که روشنشون کنن. ولی بعدش که تبلیغات شروع شد دیگه فراموش کردی. با دیدن موشها هم کلی خوشحال شدی و با علاقه موضوع رو دنبال کردی. مابینش از نشستن روی صندلی خسته شدی و اومدی نشستی بغلم.

کلاً همه چیز خوب پیش رفت، فقط جاهایی که گربه سیاه می خواست موشها رو بگیره، یه کم بغض کردی و پرسیدی " این شیره؟ ". جاهایی که شعر و آواز داشت هم همراهی میکردی و دست میزدی.

بعد از خارج شدن از سینما هم با آرال توی مجتمع کلی بدو بدو و پله برقی سواری کردید و حسابی انرژی ها رو تخلیه کردید. به طوریکه موقع برگشت که حدوداً ساعت 7 بود، توی ماشین خوابت برد و دیگه بیدار نشدی و تا خود صبح خوابیدی.

عزیزم! ميخوام بگم كه با وجود اینکه روزمون بد شروع شد، ولی چون خودمون اراده کردیم، خوب به پایان رسید.

 

 

اينجا هم با ديدن صفحه سينما، از بزرگ بودنش هيجان زده شدي.

پسندها (2)

نظرات (0)