دلنوشته های مادرانه
دخترم، پاره تنم! چه بنویسم که کلمات از بیان احساس درونیم نسبت به تو عاجز و ناتوان هستند. تنها می توانم بگویم که تک تک وجودت رو می پرستم و از صمیم قلب، تمام کارها و رفتارهایت را تحسین میکنم.
دلبندم! من عاشق آن لبخند زیبایت هستم که به محض بیدار شدن از خواب و باز کردن چشمانت، نثارم میکنی و یک انرژی ماورایی در کالبدم میدمی.
نازنینم! من دیگر فراموش کرده ام که قبل از پا گذاشتنت به این دنیای خاکی، چگونه لذت زندگی را تجربه میکردم. زیرا که اکنون تصور زندگی بدون عطر وجودت، برایم امکانپذیر نیست و بدون تو، سرگردانی در بیابان زندگی، بیش نیستم.
نفسم! این عین حقیقت است که تو را " نفسم " خطاب میکنم چون لحظه ای بی تو، نفسم میگیرد و زندگی برایم تیره و تار می شود. تو روح منی و من بی تو، مجسمه ای بیش نیستم.
با جوهر خون، در دفتر عشق می نویسم:
" نفسم! بینهایت دوستت دارم "