ناگفته ها
دختر نازنینم! ببخشید که اخیراً نتونستم به وبلاگت سر بزنم. عزیزم از جمله اتفاقاتی که توی این مدت افتاد این بود که عمو بابک اینا اومدن پیشمون و تو هم با پارسا کلی بازی و شیطونی کردین. به خصوص وقتی با هم رفتیم پارک ملت، تاب سواری و توپ بازی کردین و بهتون خوش گذشت.
همچنین این مدت بابا برای ماموریت کاری رفت دبی و توی اون مدت 12 روزه، یا ما رفتیم پیش خاله افسانه یا ایشون اومد پیشمون و یه چند روزی هم تنها موندیم. بابا جون هم کلی لباس خوشگل و دو جفت کفش ناز برات خریده بود که خیلی دوستشون داشتی. به خصوص وقتی کفش اسپورتی رو که چراغ هم داشت، پوشیده بودی، دیگه دوست نداشتی در بیاری و مدام راه میرفتی و به چراغهاش نگاه میکردی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی