دومین روز پدر با آیلین
پدر یعنی پناه همه دردهای روزگار
دخترک لطیفم! در جایی خواندم که نوشته بود " پدرم تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم می توانند مرد باشند "
می تونم بگم به معنای واقعی همین طوره، پدرها با عشق و فداکاری تمام، از فرزندانشون محافظت می کنند و تنها آرزوشون کامیابی و موفقیت بچه هاشونه. حتی اگر پدرها، زباناً هم عشق درونیشون رو ابراز نکنند، محبت واقعی رو میشه توی چشمان پر مهرشون دید. پس یه هورا میگیم به افتخار همه پدرها، به ویژه آقاجون، پدر جون و بابای عزیزت.
عزیزم! مهربانی را وقتی آموختم که کودکی، آسمان خانه اش را سیاه کشید تا پدر کارگرش زیر آفتاب نسوزد!!!
دلبندم! روز پدر با هم رفتیم پارک جمشیدیه و در این هوای بهاری نهایت لذت رو بردیم. ضمناً حوضش هم پر از ماهیهای قرمز و قزل آلا بود که از دیدنشون خیلی خوشحال شدی. به خصوص وقتی براشون نون می ریختیم تا بخورن، خوشت میومد. همچنین اونجا سوار بز فلزی شدی و جالبه که برای خودت پیتکو پیتکو می کردی.
راستی باید بگم که روز قبلش هم چون موهات بلند شده بود و جلوی چشمات میفتاد، بردمت حموم و خودم موهات رو کوتاه کردم. به عنوان اولین تجربه بد نشد و می تونم بگم خیلی بامزه شدی.