آیلین و آقا جون مهربونش
نفسم! روز دوشنبه سر کار نرفتم و پیشت موندم تا حالت زودتر خوب بشه و خدا رو شکر نسبت به روزهای قبل بهتر بودی، ولی باز هم تب و حالت تهوع رو داشتی.
امروز، هم به خاطر تو و هم به خاطر آقا جون موندم خونه. چون امروز آخرین روزیه که آقا جون پیشمون هستند. از طرفی هم اونقدر از سر کار تماس گرفتند که چندین بار آقا جون مهربون مجبور شدند تو رو روی پاهاشون بزارند و بخوابونن و یا موقع گریه کردن بگردونن تا آروم بشی. از اینجا از آقا جون هم خیلی متشکریم که به خاطر ما اومدند تهران و ما رو کلی خوشحال کردند.
امروز خودم هم حالم خوب نبود و ضعف خیلی شدیدی داشتم ولی از بس نگران حال تو بودم که از حال خودم غافل می شدم.
بعد از راهی کردن آقا جون، باز هم بردیمت دکتر تا مطمئن بشیم مشکلی وجود نداره. عزیزم! بی صبرانه منتظر دیدن چشمان شادابت هستم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی