آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 27 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 22 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

آیلین، شمع روشنی بخش زندگی مامان و بابا

به وبلاگ آیلین جون،خیلی خوش آمدید. نظر یا یه یادگاری کوچولو یادتون نره.

 

 

عکسهای آتلیه

به مناسبت تولد آیلین و راشین قصد داشتم ببرمشون آتلیه. ولی بخاطر کرونا، چندین بار وقتهامون رو کنسل کردیم تا اینکه ۳۱ خرداد بردم. متاسفانه ایندفعه راشین خیلی همکاری نکرد و تلاش زیادی کردیم تا عکاس بتونه عکسهای خوبی بگیره. ...
24 تير 1399

۲۷ ماهگی راشین

هر چقدر از شیرین زبونیا و شیرین کاریهای راشین بگم کم گفتم. تمام کارها و حرفهاش جذابه و یه انرژی مثبت خاصی بهمون میده. مثلا وقتی میبینه من عصبانی شدم، خیلی بامزه میاد میگه " مامان! خوبی؟...بدی؟... من به چیزی دست زدم؟" یه بار که خیلی کارش خنده دار بود و یه خاطره برامون شد. راشین مدتی توی اتاق من مشغول بود و بعد از اینکه از اتاق اومد بیرون، در اتاق رو بست. گفتم "چرا در رو میبندی؟" خیلی ناز گفت " آخه من به وسایلت دست زدم ". راشین علاقه خاصی به لاک زدن داره و مدام میره لاکها رو از کشو میاره که براش بزنم. اما تا بحال فقط به انگشتهای پاش زده بودم و بهش میگفتم که بچه ها نباید به دستاشون بزنن. تا اینکه ایندفعه برای اولین بار به دستاش هم زدم. اواسط ...
20 خرداد 1399

مسافرت خوی

۲ خرداد تصمیم گرفتیم با دایی جعفر و زندایی به سمت خوی حرکت کنیم. از شب قبل رفتیم خونه دایی و راشین با اینکه ظهر نخوابیده بود ولی از ذوقش خیلی دیر خوابید. از طرفی ما که صبح ساعت ۶ بیدار شدیم، راشین و آیلین هم سریع بیدار شدن. آیلین هم مدتها بود که برای رفتن به خوی لحظه شماری میکرد و خیلی هیجان زده بود. مدام توی مسیر میپرسید که چقدر دیگه میرسیم. آیلین و راشین خیلی قشنگ توی ماشین با هم بازی میکردن و میخندیدند و منم از خنده اونا لذت میبردم. اونجا چند بار رفتیم باغ و طبیعت گردی کردیم و از مناظر زیبای بهاری لذت بردیم. خوشبختانه آیلین و راشین هم از بودن در طبیعت خوششون میاد و از کوچکترین چیزها لذت میبرن. یه روز هم رفتیم ارس و خیلی بهمون خ...
3 خرداد 1399

۲۶ ماهگی راشین

راشین عزیزم، الان دیگه با شیرین زبونیاش دل همه رو میبره و خنده به لب همه میاره. خیلی کلمات رو بامزه تلفظ میکنه و تقریبا هرچی میشنوه رو میگه ولی بعضی از کلمات فقط برای ما مفهومه. یکی از چیزهایی که خیلی بامزه میگه اینه " میخوام کارتون بینم ". راشین دوست داره کارهایی رو که آیلین انجام میده رو بکنه. مثلا لباسهای کونگ فو و دختر کفشدوزکی آیلین رو می پوشه و سعی میکنه همون حرکات مشابه رو انجام بده. خوشبختانه خواهرهای خوبی برای هم هستن و همیشه حواسشون به هم هست. بیشتر مواقعی که با آیلین درس کار میکنیم، تا راشین میبینه که یه چیزی مثل پاک کن و خط کش کمه، سریع میره میاره. آیلین هم اغلب رعایت کوچکتر بودن راشین رو میکنه و هر چی بخواد بهش میده. این ژست...
20 ارديبهشت 1399

چند خاطره ماندگار

از طرف مدرسه اعلام کردند که بچه ها یه نقاشی در مورد کرونا بکشند. ما هم با هم همفکری کردیم و آیلین این نقاشی خوشگل رو کشید. یه بار تصمیم گرفتیم که توی خونه مسابقه بفرمایید شام رو اجرا کنیم. نفر اول آیلین بود که باید میزبانی میکرد و برای پیش غذا، سیب زمینی سرخ کرده و استامبولی برای غذای اصلی و دسر کاکائویی رو بعنوان دسر انتخاب کرد. تمش هم تم کارتونی بود و برای همین خودم رو به شکل جودی آبوت در آوردم و راشین مثل آنت و بابا مثل لوسین شد. آیلین هم به شکل دختر کفشدوزکی دراومد. آیلین همه چیز رو خوب و خوشمزه درست کرد و خیلی قشنگ دسرش رو تزیین کرد. من که با اطمینان بهش ۱۰ دادم و جالب بود که با هم، هم امتیاز شدیم ولی جایزه که ۵۰۰۰۰ تومن بود رو به آیلی...
6 ارديبهشت 1399

۲۵ ماهگی راشین

راشین نازنینم خیلی شیرین زبون و بانمک شده و دختر خیلی مهربونیه. خیلی با احساس با عروسکهاش بازی میکنه و معمولا دوست داره اونارو، با خودش هر جایی ببره. اخیرا که هر بار میریم حموم، یکی از عروسکهاش رو هم با خودش میاره و میشوره. تاب سوار میکنه و هلشون میده و یا کنار خودش میزاره و تاب سواری میکنه. راشین حموم رو خیلی دوست داره و تا میفهمه که میخواهیم بریم حموم، سریع لباسهاشو درمیاره و دیگه نمیزاره کار دیگه ای بکنی و شروع به آب بازی میکنه. هر بار هم با چیزایی مثل حباب سازی، رنگ انگشتی و غیره مشغولش میکنم. جدیدا هم بعد از حموم که میخوام لباساشو بپوشونم، از دستم فرار میکنه و میگه " مامان هلولا اومد ". راشین خیلی بستنی دوست داره و هر وقت ما میخواهی...
21 فروردين 1399

سیزبدر ۹۹

امسال بخاطر کرونا سیزده بدر متفاوتی داشتیم و توی خونه موندیم. ولی بابا ایمان زحمت کشید و توی بالکن برامون کباب خوشمزه درست کرد. ما هم آهنگ گذاشتیم و توی بالکن برای خودمون جشن سیزده بدر گرفتیم و روز خوبی رو سپری کردیم. هر چند بیرون نرفتیم ولی اینم تجربه خوبی بود و خاطره خوبی شد. ...
13 فروردين 1399

زنگ تفریح

روز چهارم عید، از خونه موندن خسته شدیم و تصمیم گرفتیم قرنطینه رو بشکونیم و یه سر بریم سمت جاده سولقان و یه هوایی بخوریم. بخصوص که شب قبلش هم بارون خوبی اومده بود و هوا خیلی تمیز و لطیف بود و جون میداد برای هواخوری. بعد از سولقان وارد یه روستا شدیم و کنار رودش رفتیم که منظره بسیار زیبایی داشت و آیلین و راشین حسابی لذت بردند. ...
11 فروردين 1399

نوروز ۹۹

امسال متاسفانه بخاطر کرونا نرفتیم خوی و خونه خودمون موندیم. آیلین خیلی از این موضوع ناراحت شد ولی وقتی باهاش صحبت کردیم، قبول کرد و با این موضوع کنار اومد. چند روز قبل از سال تحویل مشغول تهیه لوازم سفره هفت سین شدیم. آیلین و راشین علاقه زیادی به رنگ کردن تخم مرغ داشتن وآیلین خیلی قشنگ رنگ آمیزی کرد. همچنین یه ماهی کاغذی هم با آیلین درست کردیم که هم برای سفره مون خوب بود و هم برای بازی بچه ها. بدین ترتیب اولین سفره هفت سینمون رو چیدیم و برای سال تحویل آماده شدیم. امسال سال تحویل ساعت ۷:۲۱ صبح بود و به همین خاطر بچه ها رو صبح زود بیدار کردیم تا سر سفره هفت سین حاضر باشن. خدا رو شکر راشین هم زود سرحال اومد و با اشتیاق سراغ شکلاتها رفت. ...
2 فروردين 1399