آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 27 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 22 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

نوروز 95

نازنینم! چند روز قبل از شروع سال نو رفتیم مشهد و ایندفعه رکورد زدیم و حدود دو هفته اونجا بودیم. باید بگم که این مدت به همه ما، بویژه تو خیلی خوش گذشت. چون این مدت بساط رفتن به پارک، باغ و شهربازی به راه بود و از طرفی امسال پارسا جون هم مشهد بود و با همدیگه کلی بازی و شیطونی کردین. البته باید بگم که مامان مهین و آقاجون خیلی این مدت زحمت کشیدن و از اینجا ازشون کمال تشکر و قدردانی رو داریم و امیدواریم همیشه خوش و سلامت باشند. عزیزم! فکر میکنم بهتر باشه همراه عکسها توضیحات لازم رو بدم و از نوشتن زیاد اجتناب کنم.   آخرین شهربازی سال 94   بعد از سال تحویل عیدیاتون رو گرفتین و منم بر...
16 فروردين 1395

چهارشنبه سوری 94

دختر نازنینم! برخلاف اینکه پارسال علاقه زیادی به ترقه نداشتی و از صدای انفجارش میترسیدی، خوشبختانه امسال وقتی که صدای ترقه ها رو میشنیدی، دوست داشتی بری بیرون و از نزدیک ببینی. ما هم عصر چهارشنبه سوری رفتیم بیرون و از دیدن منورها، بالن آرزوها و آتیش ذوق زده شدی. به همین خاطر چندتا منور برات خریدیم تا خاطره خوبی برات بمونه. ولی از همه بیشتر، علاقه زیادی به پریدن از روی آتیش داشتی. طوریکه از اول تا آخر تو در حال پریدن از روی آتیش بودی و با وجود اینکه دیگه همه داشتن می رفتن و آتیش به خاکستر تبدیل شده بود، ولی بازم رضایت نمیدادی. نتیجه اونم این بود که ته کفشت کلاً سوراخ سوراخ شد.     ...
16 فروردين 1395

تولد چهارسالگی فرشته کوچولوی ما

فرشته کوچولوی ما!   ای تنها دليل رد کردن هر دليل و ای تنها بهانه ی آوردن هر بهانه ديوانه ی مهربانی تؤام .... ای بهترين! چه خوب شد که به دنيا آمدی و چه خوبتر شد که دنيای من شدی پس برای من بمان و بدان که تو تنها بهانه برای بودنی تولد چهار سالگیت مبارک!   دختر گلم! متاسفانه امسال مراسم اولین سالگرد فوت پدر جون، یکروز قبل از تولدت بود و به همین مناسبت رفتیم خوی تا یاد و نام پدر جون رو گرامی بداریم.     آیلین جونم! از اونجایی که خاطرت پیش همه عزیزه و میدونن که چقدر تولد دوست داری، کسی دلش نیومد دل کوچولوت رو بشکونه. لذا یه مراسم تولد کوچیک برات تدارک دیدیم و سالرو...
16 اسفند 1394

یکسال از آسمانی شدن پدر جون گذشت

یکسال از شکسته شدن این دل گذشته ، هنوز قطره هایی از اشکهای  آن روزها بر چشمانم نشسته ، حالم بهتر نیست از این دل خسته ... گرفته دلم ، کجایی که آرامم کنی ، کجایی که این غم یخ زده را در دلم آب کنی گرفته دلم ، کجایی که به درد دلهایم گوش کنی نیستی و من در حسرت این لحظه ها نشسته ام ، نیستی و من بیشتر از همیشه خسته ام در لا به لای برگهای ز ندگی ، نیست برگی که از تو ننوشته باشم ، نیست روزی که از تو نگفته باشم هزار سال هم که بگذرد من در توهم حضورت نفس می کشم  من آن شانه هایت را می خواهم که پناهم بود، همان یک وجب از شانه ات تمام دارایی ام بود، من آن دست های گرمت را می خواهم که یک عمر عبادت نوشت ب...
11 اسفند 1394

تولد 47 ماهگی

دختر گلم! تولد 47 ماهگیت مبارک! عزیزم! کمتر از یکماه تا تولد چهارسالگیت زمان داریم، ولی یک ماه برای تو خیلی زیاده و طاقت تحمل این مدت رو نداشتی. لذا به خاطر اصرار زیادی که برای تولد داشتی، بابا جون زحمت کشید و یه کیک تولد خوشگل به مناسبت 47 ماهگیت خرید و تو هم که عاشق تولد و کیک هستی، کلی ذوق کردی.     ...
25 بهمن 1394

شب یلدای 94 و جای خالی پدر جون

دختر عزیزم! از چند روز قبل از شب یلدا خیلی دلم گرفته بود و دلم برای پدر جون بی نهایت تنگ شده بود. متاسفانه یکبار هم پیش تو نتونستم جلوی اشکهام رو بگیرم و باعث شد که تو هم همراه من شروع به گریه کنی. ولی چه کنم که خیلی دوست داشتم برای یکبار هم که شده همگی دور هم جمع بشیم و شب بلند یلدا رو با گرمای وجود بزرگترها سپری بکنیم. اما هزاران افسوس که دیگه غیر ممکنه. یادش بخیر که چند سال پیش، پدر جون نزدیک شب یلدا اومده بود خونمون و برامون پشمک و حلوای مخصوص یلدا آورده بود. البته امسال هم مادر جون زخمت کشیده بود و با خاله پروانه پشمک و حلوا برامون فرستاده بود. باید بگم که پدر جون همیشه به این مناسبتها اهمیت میداد و این خیلی با ارزش بود. من هم...
6 دی 1394

دوازدهمین سالگرد ازدواج مامان و بابا

آیلین جونم! 19 مهرماه، دوازدهمین سالگرد ازدواج من و بابا جون بود. دوازده سال پیش، ما عاشقانه با هم عهد بستیم و سرنوشتمان به هم پیوند خورد و خدا رو هزاران بار شکر می کنیم که این عشق ما، ثمره خوبی به زیبایی تو داشت. دختر گلم! توی سالهای اخیر دیگه رسم بر این شده که برای سالگرد ازدواجمون بریم درکه و دیزی بخوریم. ولی چون امسال به وسط هفته افتاده بود، قرار شد که آخر هفته بریم. البته بابا جون ما رو با خریدن گل و شیرینی غافلگیر کرد و نذاشت که اون روزش خالی از لطف باشه.     روز جمعه راهی درکه شدیم و چند ایستگاه بالا رفتیم. خوبه که هوا هم با ما یار بود و یه هوای کاملا مساعدی رو برامون مهیا کرد. خوشبختانه تو هم خوب باه...
6 آبان 1394

جشن روز جهانی کودک

آیلین جونم! روز جهانی کودک مبارک! دختر گلم! به مناسبت روز جهانی کودک، به همراه فاطمه زهرا و مامانش و خاله فاطمه و هنگامه رفتیم سرزمین عجایب. اونجا علاوه بر امکان استفاده از تمام وسایل، نمایش عروسکی هم به این مناسبت، براتون داشتن که باعث شدن یه روز به یادموندنی برای همه ما بشه. در اصل ما هم به یاد دوران کودکیمون، از خیلی از وسایل بازی استفاده کردیم و کلی لذت بردیم.     اینجا هم خواستیم پیش خرس پو عکس بگیریم که ترسیدی و حتی حاضر نشدی بغل من وایستی.   ...
25 مهر 1394

تولد 3.5 سالگی

دختر گلم! از بس که در مورد تولد و کیک تولد صحبت کردی که نهایتا به مناسبت تولد 3.5 سالگیت، بابا جون زحمت کشید و برات کیک تولد خرید و یه کادو کوچولو هم برات تهیه کردیم تا حس جشن تولدت کامل بشه و خالی از لطف نباشه. البته بماند که بعدش میگفتی " پس چرا مهمونا نمومدن؟ ". نفسم! از دیدن کیک تولدت خیلی خوشحال شدی و دیدن همین خوشحالیت برای ما یه دنیا می ارزه. جالبه که بجای " کیک تولد " میگی " تولد " و این باعث میشه که جملاتت خیلی خنده دار بشه. عزیزم! امیدوارم جشن صد سالگیت رو کنار هم جشن بگیریم.   ...
12 مهر 1394