آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 27 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 22 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

تئاتر "فلفل نبین چه ریزه"

دختر گلم! همیشه اعتقاد دارم که تئاتر خیلی بهتر از فیلم و کارتون هستش و به همین دلیل وقتی علاقه ات به سینما رفتن رو دیدم، تصمیم گرفتم که هر از چند گاهی ببرمت تئاتر. به همین منظور چهارشنبه گذشته بردمت تئاتر "فلفل نبین چه ریزه" توی فرهنگسرای ابن سینا. خدا رو شکر داستان جالبی داشت و از تئاترش خیلی خوشت اومد. به همه دوستان هم پیشنهاد می کنیم که اگه براشون امکانپذیره، از دیدنش غافل نشن.   ...
6 دی 1394

سوپرایز خاله نسیم

دختر گلم! این علاقه تو نسبت به تولد اونقدر زیاده که دیگه همه متوجه این موضوع شدن. بطوریکه پنج شنبه گذشته که برای ناهار رفتیم خونه خاله نسیم، زخمت کشیده بود و یه کیک تولد خوشگل و خوشمزه برات درست کرده بود. تو هم از این موضوع خیلی خوشحال شدی و با امیرعلی کلی رقصیدین. خدا رو هزاران بار شکر می کنیم که چنین دوستان خوبی داریم که تمام تلاششون رو برای خوشحال کردنمون میکنن. واقعا نمی دونم اگر این دوستان رو هم نداشتیم، با تنهاییمون باید چیکار میکردیم. طبق گفته بزرگی: دوستان خوب کمک میکنند تا چیزهای مهمی که گم کرده اید را پیدا کنید.... لبخندتان، امیدتان و شجاعت تان.   ...
30 آذر 1394

خاطرات شیرین برف بازی

آیلین جونم! اواخر پاییز دوبار برف اومد و باعث شد خاطرات شیرینی برامون بجا بمونه. بار اول که صبح بیدار شدیم و دیدیم همه جا سفید پوش شده، بطوریکه تردد با ماشین غیر ممکن بود و به همین خاطر تا ساعت 10 صبح منتظر موندیم تا کمی راهها باز شده باشن. دختر گلم! خوشم میاد که مثل خودم برف رو دوست داری و از راه رفتن توی برفها واقعا لذت میبری. البته این بار زیاد نتونستیم برف بازی کنیم، به خاطر اینکه زیاد فرصت نداشتیم و میخواستم زودتر برم سر کار.     آیلین جونم! بار دوم هم خونه بودیم که بابا اومد و یکدفعه خبر داد که برف داره میاد. ما هم سریع شال و کلاه کردیم و رفتیم بیرون. این بار یه دل سیر برف بازی کردیم و آدم برف...
29 آذر 1394

آیلین در کاخ نیاوران و پل طبیعت

دختر گلم! خوشبختانه بعد از رفتن خاله پروانه و هنگامه، آقا جون هنوز پیشمون بود و باعث شد یکدفعه تنها نشیم و از همه مهمتر انگیزه ای شد که برای اولین بار با هم بریم کاخ نیاوران و پل طبیعت. خلاصه که با حضور مهمونهای عزیزمون، این چند روز تعطیل خیلی بهمون خوش گذشت و از همه بخاطر زحماتشون و کادوهاشون ممنونیم.   عکسهای کاخ نیاوران   عکسهای پل طبیعت   راستی گفتم کادو، یادم افتاد بگم که مادر جون و خاله الناز پیرهن مخصوص رقص باله برات دوخته بودن و خاله پروانه با خودش آورده بود. وقتی که تنت کردی دیگه حاضر نبودی درش بیاری و همش میگفتی آهنگ بزارید میخوام برقصم. خ...
29 آذر 1394

برف بازی در پارک پرواز

آیلین جونم! همانطور که قبلاً هم گفتم من عاشق فصل بهارم و پاییز و زمستون رو اصلاً دوست ندارم. ولی امسال خیلی سعی کردم با دید مثبت به این فصلها نگاه کنم و بیشتر به خوبیهاش توجه کنم تا بدیهاش. الان هم که در روزهای پایانی پاییز هستیم، می تونم بگم که خوشبختانه پاییز خوبی رو پشت سر گذاشتیم و خدا رو شکر مهمونهای عزیزی از خوی و مشهد برامون اومد و باعث شد که شبهای طولانی پاییز برامون کوتاه بشه. چند روز پیش هم که سه روز تعطیل بود، آقاجون و خاله پروانه و هنگامه اومدن پیشمون و باعث خوشحالی همه ما شدن. چند روز قبل از اون هم برف خوبی اومده بود و بهانه ای شد که دسته جمعی بریم برف بازی توی پارک پرواز. از اونجایی که تو هم عاشق برف بازی هستی، چشمات از خ...
25 آذر 1394

سفر به اصفهان

دختر گلم! هفته پیش مادر جون و خاله ها و دایی مسعود اومدن تهران و با همدیگه راهی اصفهان شدیم. به جرات می تونم بگم که خاطرات خیلی خوبی از این مسافرت دسته جمعی توی ذهنت تک تک ما نقش بست و خلاصه که به همه ما خیلی خوش گذشت. تقریبا از تمام اماکن مهم گردشگری و تاریخی اصفهان مثل نقش جهان، منار جنبان، آتشگاه، کلیسای وانک، کاخ چهلستون، باغ گلها، باغ پرندگان و غیره دیدن کردیم. عکسهای خیلی زیادی توی اصفهان گرفتیم ولی چون فرصت زیادی ندارم، چند تا از عکسها رو بصورت نمونه اینجا برات میزارم.     جالبه که اصلا از ارتفاع نمی ترسی و با اینکه چند بار بهت گفتم که خیلی کنار لبه ها نرو، ولی...
20 آبان 1394

نقاشی و کاردستی های خانواده آیلین

آیلین جونم! این روزها رنگ کردنت خیلی خوب شده و دقت میکنی که از خط بیرون نزنه. حتی بعضی وقتها از منم ایراد میگیری. بخاطر علاقه زیادی که به نقاشی و رنگ کردن داری، این نقاشیها رو به کمک همدیگه کشیدیم و رنگ کردیم. ایده خیلیهاش رو هم خودت دادی. مثلا وقتی دیدی درخت کشیدم، گفتی که سیب هم روش بکش یا اینکه اصرار میکردی حتما تو و بابا و خودم رو هم توی نقاشی بکشم. جالبه که بعد از تموم کردن نقاشی، سریع آماده عکس گرفتن شدی و ژستهای مختلفی گرفتی. در حالیکه همیشه از عکس گرفتن فراری هستی و علاقه زیادی نشون نمیدادی.   اینجا هم کمی خلاقیت به خرج دادم و برای یاد دادن شمارش اعداد یه شونه تخم مرغ رو برداشتیم و به تعداد...
20 آبان 1394

دخترم، یگانه دلخوشی زندگیم.

دخترم، تمام هستی من! هر روز خدا رو هزاران بار شکر میکنم بخاطر وجود پرمهرت در زندگیمون. بعضی وقتها فکر میکنم که قبل از به دنیا اومدنت، دلخوشیمون چی بود؟ چطور لحظاتمون رو پر می کردیم؟ در حالیکه الان تمام شیرینی زندگیمون از وجود نازنینت نشات میگیره و شیرین زبونیات دلخوشمون میکنه و خنده بر لبهامون میاره.     عزیزم! هر روز بیشتر از قبل شعرهای جدید میخونی و جالبه که بعضی از شعرهای بزرگونه رو هم یاد گرفتی مثل شعر " دختری جون، بله، بیا بریم، من نمیام و ... " و خیلی با ناز و ادا هم اجراش میکنی. یکی از شعرهایی که خیلی بهش علاقه داری " حسنی نگو، بلا بگو " هستش که باعث شده منم ازش به نفع خودم ...
25 مهر 1394

دلنوشته مادرانه

آیلین جونم! چند روز پیش این متن رو خوندم و فکر کردم که وقتی تو بزرگ بشی و نوشته های وبلاگت رو بخونی، من هم پیر شده ام و احتمالا اون موقع همین متن، دقیقا حرف دل من باشه. به همین خاطر دوست داشتم که اینجا بنویسمش. فرزندم : روزی از روزها مرا پیر و فرتوت خواهی دید...و در کارها یم غیر منطقی !! در آن وقت لطفا به من کمی وقت بده و صبر کن تا مرا بفهمی . هنگامی که دستم می لرزد و غذایم بر روی لباسم می ریزد؛ هنگامی که از پوشیدن لباسم ناتوانم؛ پس صبر کن و سالهایی را به یاد آور که کارهایی که امروز نمیتوانم انجام دهم، به تو یاد میدادم. اگر دیگر جوان و زیبا نیستم؛ مرا ملامت نکن و کودکی ات را به یاد آور، که تلاش میکردم تو را زیبا و خوشبو کنم ....
12 مهر 1394