آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 27 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 22 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

تولد 19 ماهگی

دختر نازنینم! تولد 19 ماهگیت مبارک! عزیزکم!  از تو میخواهم که هیچ وقت وجود نازنینت، نگاه معصومت، دستان پرمهرت و لبخند زیبایت را از ما دریغ نکنی که شدیداً تشنه آنهاییم. امیدوارم همیشه پایدار باشی. ...
17 مهر 1392

تولد 18 ماهگی

دختر نازم! تولد 18 ماهگیت و روز دختر مبارک! دلبندم! امسال تولد 18 ماهگیت و روز دختر، بهم نزدیک بودن که امیدوارم هر دو مبارکت باشه. هر روز خداوند رو به خاطر دادن دختر و اونهم دختری مثل تو شکر میگم و ازش میخوام که همیشه تو رو در پناه خودش حفظ کنه. خوشبختانه واکسن 18 ماهگیت هم به راحتی سپری شد و فقط یه کم تب کردی. یکی گفت داره بارون میاد خوب که نگاه کردم، دیدم هوا اصلاً ابری نیست. فهمیدم این فرشته ها هستن که دارن گریه میکنن. آخه یکیشون کم شده و الان 18 ماهه که اومده پیش ما. ...
14 شهريور 1392

تولد 17 ماهگی

دخترم، تنها دلیل زیستنم! تولد 17 ماهگیت مبارک! دختر نازم! متاسفانه در ماهگرد تولدت، من مریض و بد حال شدم و علاوه بر اینکه خودم نرفتم سر کار، مجبور شدم به بابا هم بگم زودتر بیاد تا بتونم برم دکتر. البته بعد از زدن سرم و غیره بهتر شدم و برای اینکه این روز دیگه خیلی خالی از لطف نباشه، بردیمت پارک تا بازی کنی. در عوض فردای اون روز رفتیم برج میلاد و از اون بالا تهران رو تماشا کردیم و از جشنهایی که به مناسبت ماه رمضان برگزار شده بود، لذت بردیم. البته اون روز به خاطر بد خواب شدن، یه کم بهانه گیر شده بودی و دوست داشتی به همه چیز دست بزنی و یا آب بازی کنی و وقتی که ما مانعت می شدیم، گریه می کردی. به همین خاطر نتونستیم عکسهای خوبی ازت بگیری...
15 مرداد 1392

تولد 14 ماهگی

آب زلالم! تولد ١٤ ماهگیت مبارک! دختر نازگلم! به مناسبت ماهگرد تولدت، شنبه قبل از ظهر بردمت پارک گلها تا یه کم بازی کنی. البته به آرال اینا هم گفتیم بیان تا بیشتر بهت خوش بگذره. اونجا علاوه بر سرسره بازی و تاب بازی، همش دنبال توپ بچه های دیگه بودی و برای همین یه توپ کوچیک آبی برات خریدم تا باهاش بازی کنی. دختر نازنینم! عصر اون روز هم به خاطر علاقه ای که به حیوانات داری با بابا جون رفتیم پارک ملت. اونجا از دیدن انواع پرندگان کلی خوشحال شدی و دوست داشتی بری نزدیک، ولی چون توی قفس بودند امکانپذیر نبود. جالبتر از همه این بود که توی محوطه ای که گوزن، بز کوهی، شتر مرغ و میمون داشت، یه بز کوهی نزدیک نرده ها ایستاده بود...
15 ارديبهشت 1392

تولد 13 ماهگی

شکوفه بهاری من! تولد ١٣ ماهگیت مبارک! نو گلم! در سیزدهمین ماهگرد تولدت برایت یک بغل گندم، دلی خوشنود از مردم            برایت یک بغل مریم، که مست از می شوی هر دم برایت قدرت آرش، که دشمن را زنی آتش              برایت یک بغل احساس، دوبیتی های عطر یاس برایت هر چه خوبی هست، صمیمانه دعا کردم دختر عزیزم! به مناسبت ماهگرد تولدت، با مادر جون اینا رفتیم یه سفره خانه سنتی که یه باغ بزرگ گیلاس داشت و شکوفه کردن درختاش، اونو بی نهایت جذاب کرده بود. اونجا کنار چایی، باقلوای استامبولی گذاشته بودن که ...
14 فروردين 1392

تولد یکسالگی

دختر نازنینم! تولد یکسالگیت مبارک! شب میلاد تو خورشید شکفت                         تو شکفتی و همان دم چون گل، همه لبخند زدند شاخه شادی میلاد تو را                                به دل غم زده پیوند زدند نازگلم! دستهایم نمی رسند تا ستاره آرزوهای محال را برایت بچینم، لکن آنچه از چیدن ستاره برایم مهمتر است تحقق رویای ناب آرامش توست که از صمیم قلب برایت آرزومندم. ...
14 اسفند 1391

جشن تولد آیلین

نازنین مادر! دیشب به مناسبت تولدت یه جشن کوچولو گرفتیم و مادر جون و خانواده دایی جعفر و خاله افسانه و خاله سمیرا ما رو در این جشن همراهی کردند. هر چند امسال به خاطر از دست دادن چند عزیز، نتونستیم جشن بزرگی برات بگیرم ولی همین جشن کوچیک هم خالی از لطف نشد و به خوبی برگزار شد. خدا رو شکر تو هم خیلی باهامون همکاری کردی و سر شب گرفتی خوابیدی و برای مراسم تولد سرحال شدی. فقط نمی دونم چرا هر چی گل سر برات میزدم سریع در میاوردی و نمیذاشتی روی سرت بمونه. دختر شیرین تر از عسلم! وقتی که به میز تکیه داده و ایستاده بودی، آهنگ تولد رو برات گذاشتیم و تو هم همون لحظه شروع به رقصیدن کردی و حرکات خیلی بامزه ای انجام میدادی. بیشتر کادوها ر...
12 اسفند 1391

تولد 11 ماهگی و پنجمین دندون

نفسم! تولد ١١ ماهگیت مبارک. دلبندم! بار دیگر یک ماه بزرگتر شدی و توی این مدت کلی کارهای جدید یاد گرفتی. هر چند روز تولدت، بخاطر سرماخوردگیت بردیمت دکتر تا از خوب شدنت مطمئن بشیم، ولی یه شطرنج خوشگل برات هدیه گرفتیم تا  وقتی بزرگ شدی ازش استفاده کنی و همه رو کیش و مات کنی. اون لحظه که از دیدن کادوت ذوق کردی و با اینکه جعبه اش خیلی سنگین بود ولی سعی میکردی برداری و به خودت نزدیک کنی. همچنین همون روز دیدیم پنجمین دندونت هم از بالا سمت راست زده بیرون. دخترم! امیدوارم مبارکت باشه. عزیزم! هر روز، روز توست و منتظر پیشرفتهای روز افزون توست. پس لحظه ها را غنیمت شمار و بهترینها را ازان خویش کن. ...
14 بهمن 1391

تولد 10 ماهگی

دلبندم! تولد ١٠ ماهگیت مبارک! نفسم! روز تولدت بابای مهربون، هم به خاطر دختر نازش و هم به خاطر اینکه من یه کم از حال و هوای ناراحتی دربیام، رفت برات کیک و شمع گرفت و ازت کلی عکسای خوشگل انداخت و برای شام هم ما رو برد بیرون. البته به خاطر اینکه هوا سرد بود سعی کردیم یه جای نزدیک بریم. خوشبختانه اونجا صندلی کودک هم داشتند و تو مثل دخترای گل اونجا نشستی و با زبون خودت حرف میزدی و آواز میخوندی و گذاشتی من و بابا با خیال راحت شام بخوریم. البته تو هم از مخلفات پیتزا که برات بد نبود، بی نصیب نموندی و با اشتها نوش جان کردی. امروز هم بردیمت مرکز خرید و برات لباس و اسباب بازی خریدیم. یکی از اسباب بازیهات یو یو بود که خودت رنگ نارجیش رو...
15 دی 1391