آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

سیزده بدر 95

آیلین جونم! امسال اولین سالی بود که سیزده بدر تهران بودیم و متاسفانه از شب قبل سیزده بدر بارون شروع شد و تا صبح ادامه داشت. ما هم از روز قبل برای سیزده بدر تدارک دیده بودیم و قصد داشتیم بریم پارک چیتگر و جوجه کباب درست کنیم. به همین خاطر دنبال یه فرصت بودیم که بارون قطع بشه ولی بارون همچنان ادامه داشت. در نهایت تصمیم گرفتیم که وسایل رو برداریم و بریم بیرون تا شرایط رو بررسی کنیم. وقتی به پارک چیتگر رسیدیم بارون آرومتر شده بود. با وجود اینکه چادر مسافرتی همراه خودمون نبرده بودیم، بساطمون رو پهن کردیم و در مقابل بارون کم نیاوردیم. بارون هم نامردی نکرد و از وقتی که شروع به آماده کردن ناهار کردیم،  شدیدتر شد و تا ناهار بخوریم، کلا خیس...
29 فروردين 1395

پارک موجهای آبی در نوروز 95

دختر گلم! همانطور که قبلا هم گفته ام به استخر و آب علاقه زیادی داری و از قضای روزگار، ایام عید یه برگه تبلیغاتی پارک آبی به دستمون رسید و این شد که اصرار کردی بریم. چون از اول عید هم من شدیدا سرماخورده بودم، برنامه رو به هفته دوم سال موکول کردیم تا یکم حالم بهتر بشه. فدای دختر مهربونم بشم که مدام حال منو میپرسید که ببینه حالم برای رفتن به پارک آبی مساعد شده یا نه. بالاخره اولین شنبه سال، بعد از خوردن ناهار به همراه مامان مهین راهی پارک موجهای آبی شدیم. باید بگم که این اولین پارک آبی من و تو بود و برای هر دوی ما تازگی داشت. جالبه که علاقه زیادی به ساحل موجدارش داشتی و از پریدن روی موجها نهایت لذت رو میبردی و از بس به شکم روی موجها...
29 فروردين 1395

نوروز 95

نازنینم! چند روز قبل از شروع سال نو رفتیم مشهد و ایندفعه رکورد زدیم و حدود دو هفته اونجا بودیم. باید بگم که این مدت به همه ما، بویژه تو خیلی خوش گذشت. چون این مدت بساط رفتن به پارک، باغ و شهربازی به راه بود و از طرفی امسال پارسا جون هم مشهد بود و با همدیگه کلی بازی و شیطونی کردین. البته باید بگم که مامان مهین و آقاجون خیلی این مدت زحمت کشیدن و از اینجا ازشون کمال تشکر و قدردانی رو داریم و امیدواریم همیشه خوش و سلامت باشند. عزیزم! فکر میکنم بهتر باشه همراه عکسها توضیحات لازم رو بدم و از نوشتن زیاد اجتناب کنم.   آخرین شهربازی سال 94   بعد از سال تحویل عیدیاتون رو گرفتین و منم بر...
16 فروردين 1395

چهارشنبه سوری 94

دختر نازنینم! برخلاف اینکه پارسال علاقه زیادی به ترقه نداشتی و از صدای انفجارش میترسیدی، خوشبختانه امسال وقتی که صدای ترقه ها رو میشنیدی، دوست داشتی بری بیرون و از نزدیک ببینی. ما هم عصر چهارشنبه سوری رفتیم بیرون و از دیدن منورها، بالن آرزوها و آتیش ذوق زده شدی. به همین خاطر چندتا منور برات خریدیم تا خاطره خوبی برات بمونه. ولی از همه بیشتر، علاقه زیادی به پریدن از روی آتیش داشتی. طوریکه از اول تا آخر تو در حال پریدن از روی آتیش بودی و با وجود اینکه دیگه همه داشتن می رفتن و آتیش به خاکستر تبدیل شده بود، ولی بازم رضایت نمیدادی. نتیجه اونم این بود که ته کفشت کلاً سوراخ سوراخ شد.     ...
16 فروردين 1395
1