آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

تولد 23 ماهگی

دخترم، پاره تنم! تولد 23 ماهگیت مبارک! دختر نازم! مناسبتها زیباترین بهانه ای هستند که می توانیم آرزوهایمان را در سبد دعا بگذاریم و به هم پیشکش کنیم. پس به مناسبت بیست و سومین ماهگرد تولدت، بهترین آرزوهایم، یعنی سلامتی، سعادت و شادی را برایت پیشکش می کنم و امیدوارم همیشه سبز باشی. این عکس کیک تولد آدم برفی رو  هم ب ه خاطر بارش یه برف خیلی خوب در چنین روزی، بهت تقدیم میکنم: ...
14 بهمن 1392

لغتنامه آیلین

ناز گلم! این روزا سوال کردنت زیاد شده و مدام دستت رو روی اشیا مختلف میزاری تا من اسمشون رو بهت بگم یا وقتی توی تلویزیون کارتون میبینی، ازم میخوای که برات توضیح بدم. مخصوصاً کارتون باب اسفنجی رو خیلی دوست داری و مدام میخوای که اسمش رو برات تکرار کنم. نازنینم! جونم برات بگه الان کلماتی مثل بمپ (برف)، بر (برگ)، لا (بالا)، بله، دالی رو میگی و سعی میکنی اعداد رو هم با استفاده از انگشتات بشماری. همچنین جملات دو کلمه ای مثل " نی نی افتاد " یا " نی نی لا لا " رو اخیراً زیاد بکار میبری. ** عزیزم! چیزهای زیادی در دستانم نگه داشته بودم، ولی همه را از دست دادم اکنون تنها آنچه را که به خدا سپرده بودم، دارم پس دلبندم! شادمانیت را به خدا ...
14 بهمن 1392

دلنوشته های مادرانه

دخترم، پاره تنم! چه بنویسم که کلمات از بیان احساس درونیم نسبت به تو عاجز و ناتوان هستند. تنها می توانم بگویم که تک تک وجودت رو می پرستم و از صمیم قلب، تمام کارها و رفتارهایت را تحسین میکنم. دلبندم! من عاشق آن لبخند زیبایت هستم که به محض بیدار شدن از خواب و باز کردن چشمانت، نثارم میکنی و یک انرژی ماورایی در کالبدم میدمی. نازنینم! من دیگر فراموش کرده ام که قبل از پا گذاشتنت به این دنیای خاکی، چگونه لذت زندگی را تجربه میکردم. زیرا که اکنون تصور زندگی بدون عطر وجودت، برایم امکانپذیر نیست و بدون تو، سرگردانی در بیابان زندگی، بیش نیستم. نفسم! این عین حقیقت است که تو را " نفسم " خطاب میکنم چون لحظه ای بی تو، نفسم میگیرد و زندگی برایم ...
6 بهمن 1392

آیلین در تولد خاله افسانه

دختر نازنینم! دوشنبه به مناسبت تولد خاله افسانه، رفتیم خونشون. توی خونه هم یه بادکنک بهت دادم که از شدت ذوقت، اونو زمین نمیذاشتی. حتی در طول مسیر رفت با اینکه خوابت برد، ولی ولش نکردی و هر از گاهی تکونش میدادی و دوباره میخوابیدی. خاله افسانه هم یه کیک خیلی خوشمزه و خوشگل درست کرده بود و تو هم خیلی دوست داشتی کنارش عکس بندازی. ضمناً با روشن شدن شمعها، همش سعی میکردی فوتشون کنی و اونجا فهمیدم که به شمع میگی " فوت ". با آهنگ تولد هم خیلی خوب و بامزه می رقصیدی.  عزیزم! آرزو دارم که همیشه توی شادیهای دیگران سهیم باشی و هیچ وقت خبری از غم و غصه نباشه. ...
25 دی 1392

خاله بازی کردن آیلین

ای نفس زندگیم! دلم برات بگه که وقتی خوی بودیم، مادر جون زحمت کشید و روکش رختخوابهای کوچولویی که مختص خاله بازی هستن رو عوض کرد تا لوازم خاله بازیت جور باشه و بتونی براحتی باهاشون بازی کنی. تو هم خیلی خوب باهاشون خاله بازی میکنی. به طور مثال بالش رو میزاری روی پاهات و عروسکت رو می خوابونی و خیلی بامزه پاهات رو تکون میدی و میگی "لالالا ". بعد از مدتی هم عروسک رو کنار میزاری و سر خودت رو میزاری روی بالش و سعی میکنی لحاف کوچولو رو روی خودت بکشی. البته باید بگم که این رختخوابها مربوط به دوران کودکی من و خاله های عزیزت هستن و نسل به نسل دست بچه های فامیل گشته تا اینکه الان به دست تو رسیده. عزیزم! امیدوارم بتونی تجربه های خوب و شیرینی با ...
23 دی 1392
1