آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

دومین سالگرد تولد مامان با آیلین جون

نو گل من! امسال دومین سالی بود که در روز تولدم، فرشته کوچولویی مثل تو کنارم بود و لبخندهای شیرینش بهترین هدیه برای من. از خدا ممنونم که فرصت تجربه روزهای با تو بودن رو در کنار بابا جون بهم داده. ضمناً از تمام کسانی که از طریق تماس تلفنی، پیامک و یا دادن کادو تبریکات صمیمانشون رو ابراز کردند، خیلی ممنونم و امیدوارم خدا همیشه این عزیزان رو در کنارمون حفظ کنه و ما رو در صحنه زندگی تنها نزاره. آمین  دلبندم! چون روز تولدم مصادف با تعطیلی بود، با خاله افسانه اینا رفتیم پارک چیتگر و ناهار رو اونجا خوردیم. از طرفی خاله الناز هم یه چند روزی بود که اومده بود پیشمون و باعث شد بیشتر بهمون خوش بگذره. خدا روشکر هوا هم با اینکه ابری بود...
25 فروردين 1392

بازی کردن آیلین با آرال

دخترکم! این روزای بهاری خیلی هوا خوبه و جون میده برای پارک رفتن. برای همین هم سعی می کنم هر روز ببرمت پارک تا از بازی کردن و تاتی کردن در هوای آزاد لذت ببری. تو هم که عاشق ددر هستی و کاملاً معلومه که از پارک رفتن خوشت میاد. ضمناً هر وقت پارک میریم به آرال جون هم میگیم بیاد تا با هم بازی کنید. امروز هم به خانه کودک محله رفتیم تا در محیطی مناسب و کنار بچه ها بازی کنید. چون یکی از خصلتهایی که داری اینه که  از دیدن بچه ها ذوق می کنی و از تماشای بازی کردنشون، به اندازه خود بازی کردن، لذت می بری. . عزیزکم! باید بگم که از تاب سواری و سرسره بازی خیلی خوشت میاد و وقتی میزارمت بالای سرسره، خودت رو به جلو هل میدی تا زودتر...
20 فروردين 1392

قربون دخترم برم

قربون دختر با احساسم برم که وقتی صبح بیدار میشه، به زحمت خودش رو به مامانش می رسونه و با احساس تمام بوسش میکنه. قربون دختر مهربونم برم که وقتی می بینه کسی ناراحته، میره پیشش و دستش رو به نشانه ناز کردن روی صورتش می کشه و خیلی ناز، بوسش میکنه. قربون دختر نازم برم که جدیداً شمردن یاد گرفته و وقتی بهش میگیم یک، دو، با شیرین زبونی تمام میگه سه. حتی وقتی کسی برای عکس گرفتن میشماره، سه رو اون میگه و گاهی اوقات که تو حال و هوای خودش داره بازی می کنه، یک، دو، سه گفتن رو تمرین میکنه. قربون دختر شیرینم برم که وقتی هیجان زده میشه، دست و پاهاش رو به گونه ای خاص حرکت میده که به قول مادر جون، توی عمرش از هیچ بچه ای چنین حرکاتی ندیده و به...
17 فروردين 1392

تولد 13 ماهگی

شکوفه بهاری من! تولد ١٣ ماهگیت مبارک! نو گلم! در سیزدهمین ماهگرد تولدت برایت یک بغل گندم، دلی خوشنود از مردم            برایت یک بغل مریم، که مست از می شوی هر دم برایت قدرت آرش، که دشمن را زنی آتش              برایت یک بغل احساس، دوبیتی های عطر یاس برایت هر چه خوبی هست، صمیمانه دعا کردم دختر عزیزم! به مناسبت ماهگرد تولدت، با مادر جون اینا رفتیم یه سفره خانه سنتی که یه باغ بزرگ گیلاس داشت و شکوفه کردن درختاش، اونو بی نهایت جذاب کرده بود. اونجا کنار چایی، باقلوای استامبولی گذاشته بودن که ...
14 فروردين 1392

آیلین و سیزده بدر 92

دختر ناز گلم! روز سیزده بدر که مصادف با ١٣ فروردینه، همه میرن به دامان طبیعت و از طبیعت که در حال نو شدنه لذت می برن. ما هم همگی رفتیم باغ عمه فاطمه و کلی بهمون خوش گذشت و حتی شاممون رو همونجا خوردیم و برگشتیم. راستی تا یادم نرفته بگم که بابا جون هم که بعد از روز چهارم عید به تهران رفته بود، پیشمون برگشت و روز سیزده بدر با هم بودیم. عزیزم! امیدوارم همیشه بزرگترها کنارمون باشند و خدا بهشون سلامتی بده. ...
13 فروردين 1392

تعطیلات به روایت تصویر

دختر نازنینم! همانطور که قول داده بودم، تمام سعی خودمون رو کردیم تا ایام تعطیلات بهت خوش بگذره و برای همین از هر فرصتی استفاده می کردیم و می بردیمت گردش و پارک تا نهایت لذت رو ببری. بعد از روزهای اول عید که دیدو بازدید زیاد بود، تقریباً هر روز در دو نوبت صبح و بعد از ظهر می رفتیم بیرون تا بازی کنی و طبیعت رو تماشا کنی. معمولاً صبح پارک می بردمت و بعد از ظهر هم بیرون شهر می رفتیم و چون یکم هوا سرد بود آتیش روشن می کردیم و از گرماش لذت می بردیم. از اونجایی که تو هم کلاً عاشق بیرون رفتن هستی، کاملاً معلوم بود که خیلی بهت خوش می گذشت. نکته جالب اینجا بود که وقتی بیرون بودی اشتهات باز می شد و چیزهایی رو که قبلاً به اصرار بهت می دادیم رو خیل...
12 فروردين 1392

آیلین و صندلی ماشینش

دخترکم! اینجوری که معلومه از صندلی ماشین جدیدت خوشت میاد و توش خیلی راحت هستی، چون وقتی توش میشینی خیلی آروم میگیری می خوابی و وقتی هم بیدار هستی از پنجره بیرون رو نگاه می کنی و برای خودت آواز می خونی. این مسئله باعث شد توی مسافرت هم بهمون سخت نگذره و توی ماشین زیاد شیطونی نکنی. حتی توی مسیر رفت و برگشت به مهد کودک هم با اینکه صندلیت رو عقب ماشین بستیم و من در حال رانندگی، نمی تونم باهات حرف بزنم، خیلی قشنگ میشینی توش و مناظر رو تماشا می کنی. عزیزم! خیلی دختر با درکی هستی. ...
11 فروردين 1392

آیلین و پیشرفتهایش

دختر نازنینم! از زمانی که رفتیم مسافرت تا بر گردیم کلی حرکات جدید انجام میدی و پیشرفتت کاملاً محسوسه. از جمله اینکه خیلی حرفه ای سینه خیز میری و شروع به چهاردست و پا رفتن هم کردی. از دیوارها و لبه ها می گیری و خودت رو به جایی که می خواهی می رسونی. ضمناًخیلی راحت از حالت خوابیده بلند میشی و میشینی. به قول بابا جون، مثل اینکه همه این کارها رو بلد بودی و یکدفعه رو کردی. نفسم! تقریباً می تونم بگم آینه تمام نمای ما شدی و هر کاری که اطرافیان انجام میدن سریع یاد می گیری و تکرار می کنی. از اونجایی هم که خیلی دختر باهوشی هستی، معمولاً با یکبار دیدن به نحوه کاربرد وسایل پی می بری. ووروجک من! علاقه خاصی هم به بستن در ظروف و بطری داری و تا...
9 فروردين 1392

اولین کوتاه کردن موهای آیلین

دختر عزیزم! از موقعی که به دنیا اومده بودی، اصلاً موهات رو کوتاه نکرده بودیم و کم کم داشت خیلی بلند میشد و جلوی چشمت می ریخت. برای همین خاله الناز زحمت کشید و برات موهات رو کوتاه کرد. خدا رو شکر تو هم خوب همکاری کردی و فقط توی جات می چرخیدی و خاله الناز بایستی مدام دورت می گشت تا بتونه موهات رو کوتاه کنه. وای که چقدر بعد از کوتاه کردن موهات قیافت تغییر کرد و ناز شدی و خیلی بهت میومد. البته برای ما در هر صورتی عزیزی. ...
6 فروردين 1392

آیلین دوستدار حیوانات

دختر نازنینم! یکی از ویژگیهای جالبی که داری اینه که علاقه خاصی به حیوانات داری و از هیچ حیوونی نمی ترسی و وقتی که موجود زنده ای رو می بینی، تلاش می کنی تا بری پیشش و بهش دست بزنی و از اونجایی که ناز کردن رو یاد گرفتی، دست روی حیوانات می کشی و خیلی شیرین میگی " نا نا ". توی این تعطیلات هم که شدیداً ددری شده بودی و همش دوست داشتی بری بیرون، ما هم از فرصت استفاده می کردیم و به دامان طبیعت می بردیمت تا انواع حیوانات رو ببینی. دختر شیرینم! برخوردت با تمام حیوانات جالب بود به خصوص وقتی بردیمت پیست اسب سواری با علاقه تمام رفتی پیش اسب و با انگشتت به سر اسب ضربه زدی و وقتی هم خاله الناز دستت رو عقب کشید، با پات زدی ب...
6 فروردين 1392