آیلین اسماعیل پورآیلین اسماعیل پور، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره
راشینراشین، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

آیلین و راشین، شمعهای روشنی بخش زندگیمون

آیلین در روزهای پایانی سال

دختر گلم! این روزا همه جا و همه چیز بوی بهار و نو شدن میده و همه در تکاپوی آماده شدن برای این نوبهار هستند. ما هم بی صبرانه منتظر اومدن روزهای زیبای بهار و شکوفه کردن گلهای زیبا هستیم. خوشبختانه راه افتادنت هم در فصل بهار اتفاق می افته و می تونیم با خیال راحت ببریمت پارک تا از قدم برداشتن در دامان طبیعت لذت ببری. دلبندم! روز دوشنبه هم واکسن یکسالگیت رو زدی و خدا رو شکر مشکل خاصی برات ایجاد نشد و همچنان سر حال و شیطون بودی. در ضمن دندون هفتمت هم از پایین سمت چپ جوونه زده که مبارکت باشه. امیدوارم این چند روز آخر سال هم به خیر و خوشی تموم بشه و بتونیم در کنار خانوادمون سال جدید خوبی رو آغاز کنیم. هر چند که هنوز برنامه د...
28 اسفند 1391

دخترک شیطونم

دخترم! این روزها اونقدر کارهای جدیدت زیاد شده که مجال نوشتن پیدا نمی کنم. حالا سعی می کنم تا جایی که می تونم از حرکات بامزه و جالبت برات بنویسم. دلبندم! این روزا با تکیه دادن به لبه میز و مبل و ... راه میری و اولش هم خیلی آهسته و با احتیاط قدم بر می داشتی ولی الان حرفه ای شدی و با سرعت حرکت می کنی به خصوص اگر چیزی هم نظرت رو جلب کرده باشه و بخوای خودت رو بهش برسونی. این حرکت باعث شده که به راحتی خودت رو به کشوها و کابینها برسونی و وسایلشو بریزی بیرون و وقتی هم میخواهیم جلوت رو بگیریم دست و پاهات رو سریع حرکت میدی و توی بغلمون پیچ و تاب میخوری تا بزاریمت زمین. نفسم! بعضی وقتها روی پنجه پا بلند میشی و مدتی خودت رو به اون حالت نگه...
23 اسفند 1391

آیلین و روز درختکاری

از درخت آموز آیین محبت را              که سایه از سر هیزم شکن هم، بر نمی دارد فرشته کوچولو من! هیچ درختی تناور نمی گردد مگر آنکه بادهای بسیار بر وی بوزد. چرا که با هر پیچ و تابی که بر اثر وزش باد بر پیکر درخت پدیدار می شود، ریشه هایش عمیق تر و قویتر می گردد. دلبندم! به مناسبت روز درختکاری و نزدیک بودنش با تولدت، تصمیم گرفتیم یه درخت در اولین سال تولدت بکاریم تا همزمان شاهد بزرگ شدن و قد کشیدن هر دوتاتون باشیم. به همین خاطر جمعه رفتیم و یه نهال بیدمجنون خریدیم و دادیم تا در فضای سبز خونه بکارند. عزیزم! امیدوارم در تمام لحظات زندگیت، همچون درخت، امیدوار، استوار، پایدار...
18 اسفند 1391

اولین قدم گذاشتن آیلین روی برف

رایحه معطر آسمانی من! پنج شنبه صبح وقتی از خواب بیدار شدیم با کمال تعجب دیدیم همه جا رو برف پوشونده و همه جا سفید شده. به همین خاطر تو پیش بابا جون موندی و من رفتم سر کار. ولی منظره برفی بیرون اونقدر خوشگل بود که دلمون نیومد و بعد از ظهر کلی لباس تنت کردیم و کلاهی رو که مامان مهین زحمت کشیده و برات بافته بودند، روی سرت گذاشتیم و با هم رفتیم برف بازی و برای اولین بار بر روی برفها قدم گذاشتی و چند قدمی راه رفتی. دخترکم! از اینکه همه جا سفید شده بود متعجب بودی و معلوم بود که از برف بازی خیلی خوشت اومده. عزیزم! امیدوارم همیشه دلت به سفیدی و پاکی برف باشه و همچون برف، محبتت رو از کسی دریغ نکنی و بی ادعا بر سر همه بباری. ...
17 اسفند 1391

کادوی تولد خاله نسیم

دلبندم! روز سه شنبه خاله نسیم عزیز خیلی سوپرایزمون کرد و علاوه بر یه دست لباس خوشگل، یه تقویم سال جدید بعنوان هدیه تولدت بهمون داد که عکسهای قشنگت توش بود. خیلی ایده جالبی بود و کلی از دیدنش ذوق کردم. عزیزم! از خاله نسیم که در تمام این مدت کلی برامون زحمت کشیدن و همیشه با راهنماییهاشون، کمکمون کردن کمال تشکر رو داریم و امیدواریم خداوند در تمام مراحل یار و یاور ایشون و امیرعلی کوچولو باشه.   ...
15 اسفند 1391

تولد یکسالگی

دختر نازنینم! تولد یکسالگیت مبارک! شب میلاد تو خورشید شکفت                         تو شکفتی و همان دم چون گل، همه لبخند زدند شاخه شادی میلاد تو را                                به دل غم زده پیوند زدند نازگلم! دستهایم نمی رسند تا ستاره آرزوهای محال را برایت بچینم، لکن آنچه از چیدن ستاره برایم مهمتر است تحقق رویای ناب آرامش توست که از صمیم قلب برایت آرزومندم. ...
14 اسفند 1391

جشن تولد آیلین

نازنین مادر! دیشب به مناسبت تولدت یه جشن کوچولو گرفتیم و مادر جون و خانواده دایی جعفر و خاله افسانه و خاله سمیرا ما رو در این جشن همراهی کردند. هر چند امسال به خاطر از دست دادن چند عزیز، نتونستیم جشن بزرگی برات بگیرم ولی همین جشن کوچیک هم خالی از لطف نشد و به خوبی برگزار شد. خدا رو شکر تو هم خیلی باهامون همکاری کردی و سر شب گرفتی خوابیدی و برای مراسم تولد سرحال شدی. فقط نمی دونم چرا هر چی گل سر برات میزدم سریع در میاوردی و نمیذاشتی روی سرت بمونه. دختر شیرین تر از عسلم! وقتی که به میز تکیه داده و ایستاده بودی، آهنگ تولد رو برات گذاشتیم و تو هم همون لحظه شروع به رقصیدن کردی و حرکات خیلی بامزه ای انجام میدادی. بیشتر کادوها ر...
12 اسفند 1391

آیلین و گوشی موبایل

دختر نفس طلای من! استعداد خاصی در باز کردن در وسایل و فهمیدن نحوه کاربرد آنها داری به عنوان مثال در باطری گوشی تلفنت رو خیلی راحت باز می کنی و باطریهاش رو بیرون میاری یا اینکه قفل موبایل ما رو باز می کنی و تغییراتی توی برنامه هاش ایجاد میکنی. چند روز پیش هم در دوربین گوشی بابا رو باز کردی و یه چند تا عکس انداختی که یکیش عکس زیر بود که از خودت انداختی.   عزیزم! امیدوارم خداوند همیشه پشت و پناهت باشه و زیر سایه الهی سعادتمند باشی. ...
10 اسفند 1391

غذا خوردن آیلین

نفسم! همانطور که قبلاً هم گفتم خیلی علاقه داری خودت غذا بخوری به همین خاطر دیروز برات یه زیر انداز انداختم و قاشق رو دادم دستت تا خودت غذا بخوری. البته یه کم به کثیف شدن دستات حساسی و سریع جلوی آدم میگیری تا پاک کنیم. دیروز هم از یه طرف دستت رو میبردی توی ظرف غذا و از طرف دیگه می خواستی که تمیزش کنم. وقتی غذا خوردنت تموم شد خیلی قیافت بامزه شده بود و مستقیم بردمت حموم.     ...
9 اسفند 1391

دختر جگر گوشه ام

نازگلم! هفته پیش عمو بابک اینا خونمون مهمون بودند که از بد شانسی اول بابا و بعد من شدیداً مریض شدیم و دعا دعا کردیم که حداقل به تو سرایت نکنه ولی متاسفانه مریض شدی و در تو هم به صورت اسهال و استفراغ ظاهر شد و با اینکه سریع بردیمت دکتر ولی پنج شنبه شب حالت خیلی بد شد و تمام طول شب بیدار بودیم تا اینکه مجبور شدیم ٦ صبح ببریمت بیمارستان و ناچاراً به زدن سرم رضایت بدیم. دخترکم! اونجا چقدر دلم برات سوخت و از اینکه در اون حال نمی تونستم برات کاری بکنم خیلی ناراحت بودم و حالم بدتر از تو بود. وای خدای من حتی نمی خوام به اون لحظه فکر کنم تا احساس اون موقع برام یادآوری بشه فقط از خدا میخوام دیگه هیچ وقت تکرار نشه. دلبندم! تو اونقدر عزیز...
5 اسفند 1391